? آقا از یک معجزه گفتند: از ریزش‌ها و رویش‌ها و رویش‌هایی که اگرچه امام و انقلاب و دفاع مقدس را ندیده‌اند اما پا جای پای همت و خرازی و باکری گذاشته‌اند، با همان روحیه‌ها، همان بصیرت‌ها و با همان رشادت‌ها و شجاعت‌ها و این همان معجزه است.
☀️ حس غرور را در صورت بعضی مادران شهدا می‌شد دید. هرکس عکس یا بنر داشت بلند کرده بود و نشان می‌داد. شاید می‌خواست بگوید ما تنها نیامده‌ایم. شاید هم می‌خواست نشان دهد راه ما همان راه شهدایمان است.
✊ سخنان حماسی آقا دوبار صدای جمعیت را به تکبیر بلند کرد. وقتی که از بیداری ملت گفتند و این که دشمن تاکنون هیچ غلطی نتوانسته بکند و زین پس هم نخواهد توانست.
? درست ساعت یازده حرفهای آقا تمام شد. از جا که بلند شدم همان دختر جوان کناری‌ام، همان که در صف کفشداری بود و ازم پرسیده بود “«خوش می‌گذره؟ حوصله‌م سر نمیره؟” و سرتاسر صحبت را آرام نشسته بود و خوب گوش می‌داد، بلند شد و گفت “میشه بغلت کنم؟” با تعجب نگاهش کردم. گفت “من وقتی هیجان زده میشم باید یکی را بغل کنم.” دستانم را باز کردم و توی بغل فشردمش. گفت “دوست دارم توی این خوشحالی جون بدم. هجده سالگی بهترین سال زندگیم بود.”

? نوشته خانم افروز مهدیان

❣️ @Khamenei_Reyhaneh

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.