▪️باید جراحی می‌شد، فوری و بدون تاخیر؛

▪️باید جراحی می‌شد، فوری و بدون تاخیر؛
هزینه های عمل و بستری سنگین، شوهرش یک کارگر ساده، عیال وار و اجاره نشین، آه در بساط نداشتند.
بیشتر از خودش نگران سه دختر کوچکش بود.
نمی خواست یتیم شوند.
به سفارش یکی از همسایه ها متوسّل شد به امام عصر علیه السلام.
راهی جمکران می شد. شب های چهارشنبه.
هفته چهارم بود، در اتوبوس آقایی شروع کرد به صحبت از نماز استغاثه به حضرت زهرا سلام الله علیها.
آن شب، با نماز استغاثه شروع کرد.در سجده آخر حسّی داشت میان خواب و بیداری؛
چهار بانوی مجلّله دید، گرامی ترینشان اشاره کرد به بانویی دیگر،
او پیش تر آمد و دست مبارکش را بر بدن بیمار زن کشید.
لحظه ای بعد نه از آن چهار بانو خبری بود و نه از درد و احساس بیماری…

نتیجه آزمایشِ دوباره،پزشک را هم به گریه انداخت.
قسم میخورد که کار، کارِ صاحب مسجد جمکران است از برکت توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها.

?خاطرات زهرایی، ص97.

حامی_شیعیان

داستانک_مهدوی

حضرتزهراسلاماللهعلیها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.