قضيه ميرزاى قمى

قضيه ميرزاى قمى
قضيه ميرزاى قمى (186) در ذهنم هست و نميدانم كه از كسى شنيدم يا در جايى ديدم كه ايشان در دهى براى تبليغ و ارشاد مردم رفته بود در حالى كه از علماء بنام آن روز بود، ولى در آن ده كه مردمش بى سواد بودند شيادى آمده بود و از بس پرحرف بود مردم كلام او را پسنديده و هميشه از او تعريف مى كردند، به طورى كه هر چه مرحوم ميرزاى قمى مى گفت از او نمى پذيرفتند، تا اين كه بنا شد هر دو را امتحان كنند
و قرار شد مارى بنويسند، آن شياد كه بى سواد بود عكس يك مار كشيد و ميرزاى قمى لفظ مار را نوشت (يعنى م ار) مردم به ميرزا گفتند:تو سواد ندارى و مار اينست كه اين شخص كشيده ، ولذا ميرزاى قمى در آخر اين شعر را گفت و از ده خارج شد

ده مرو ده مرد را احمق كند
مرد حق را كافر مطلق كند

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.