💢 پای منبر یکی از علما (حجت الاسلام ایلخانی) بودیم ، ایشان روایتی محزون نقل کردند:
یک شب امیرالمومنین ع که در حالت خواب بوده اند به یکباره از خواب بیدار میشوند و بر سر و سینه میزنند و حسین و حسین میگویند.
امام مجتبی ع میگویند بابا چه شده؟
امیرالمومنین ع میفرمایند حسن جان در خواب دشتی پر از خون دیدم و مردی غریب و تنها که بر بالای تپه ای مدام کمک میخواست : هل من ناصر ینصرنی ، هل من معین یعیننی ….
گفتم خدایا اینجا کجاست ؛ آن مرد تنها و مظلوم کیست که جگرم را آتش زده است…
تحمل مظلومیت و فریاد مددش را نداشتم دست بر ذوالفقار بردم و به سمتش حرکت کردم تا کمکش کنم.
حسن جان تا نزدیک آن مرد غریب و مظلوم در آن دشت پر از خون شدم دیدم برادر تو حسین است …
.
.
.
پیغام کربلا به نجف برد جبرئیل
یا مرتضی علی پسری داشتی چه شد؟
پر زد سپس به وادی بطحی و داد زد
ام البنین تاج سری داشتی چه شد؟