خاطره تبليغ و ديدن شيطان پرستها

خاطره تبليغ و ديدن شيطان پرستها
باز خاطره اى از تبليغ بگويم حدود سال 1350 شمسى بود كه از طرف بيت مرحوم آية الله گلپايگانى به اتفاق يكى از دوستان براى تبليغ به سرپل ذهاب رفتيم و از آنجا سوار بر مينى بوس شده و حركت كرديم ، شبى بارانى و بسيار تاريك و ظلمانى بود باران هم به شدت مى بارد، ما كه نمى دانستيم كجا مى رويم ، مينى بوس همه مسافرهايش را پياده كرده ، و به ما هم گفت :

آخر خط است پياده شديد، من به اتفاق دوستم پياده شدم و ديدم اينجا دهى است كه همه اهالى آن كرد هستند و هيچ كس را در اين دل شب نمى بينيم در اين حال سگها كه متوجه آمدن غريبه به ده شدند شروع كردند به صدا كردن ما گشتيم تا خانه اى نسبتا بزرگ و خوبى پيدا كرديم و به دوستم گفتم ، فعلا برويم در بزنيم تا اينجا ميهمان شويم ، دوستم به من گفت : تو برو در بزن ، من قبول كردم و رفتم در زدم ، كردى آمد و در را باز كرد و با لهجه كردى با ما صحبت كرد كه شما كيستيد و از كجا آمداه ايد؟ گفتم فعلا در را باز كنيد ما داخل شويم ، او در را باز كرد ما وارد خانه شديم ، ما را راهنمائى كرد به سالنى بزرگ ، وقتى ما وارد آن سالن شديم با تعجب به اطراف آن سالن نگاه مى كرديم ، ديديم ديوارهاى اين سالن كاهگلى است و اطراف آن گونى هاى بزرگ گندم روى هم چيده شده است ، و حدود ده نفر از اين كردها با سبيلهاى كلفت به اين گونيها تكيه داده بودند ما رفتيم روبروى آنها نشسته و هيچ نمى گفتيم ، تا اينكه يكى از آنها در حاليكه سبيلش روى لبهايش را پوشانده بود به سخن گفتن آمد و گفت : شما براى چه به اينجا آمده ايد، گفتيم : براى تبليغ آمده ايم ، او كمى ساكت شد، ما به بالاى ديوار سالن نگاه كرديم ، تابلوئى برجسته ديديم كه عكس طاووسى روى آن بود كه دم خود را به صورت چتر نموده و چهراش زيبا و به صورت فرشته اى است و در زير آن نوشته ((ملك الطاووس )) ما پيش خود فكر كرديم كه اين افراد شيطان پرست هستند و اگر (( اغوذ بالله من الشيطان الرجيم )) بگوئيم كار ما زار مى شود.
گفتم : شما چه مذهبى داريد، گفتند: ما اهل حق يا آل حق هستيم كه شما به ما نيازى مى گوئيد، و ما به شما نمازى مى گوئيم ، كه ما سالى يك نياز يعنى نذر مى كنيم و گوسفندى را ميكشيم و آن را تمييز مى كنيم و كامل داخل ديگ مى گذاريم و آن را مى پزيم و همه با هم مى خوريم و شما بايد بدانيد كه اينجا اشتباه آمده ايد، برويد دهى است به نام گنجوره و سراب ، آنجا شيعه هستند، براى تبليغ شما را مى پذيرند، بعد هم براى ما مقدارى برنج و خورش پختند و خوب از ما پذيرائى كردند، و صبح ما دهان و صورت خود را آب كشيده و پاك و طاهر نموديم و بعد از انجام نماز راهى ده ديگرى شديم .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.