| دره سبزوار شيخى را |
| بدر قهوه خانه منزل شد |
| بود وقت فريضه و مؤ من |
| نتوان از فريضه غافل شد |
| ديد ظرفى زآب و ساخت وضو |
| چونكه كار وضوش كامل شد |
| قهوچى بهر پول آب وضو |
| مبلغ ده ريال قائل شد |
| شيخ خواست چو يك ريال دهد |
| بينشان اختلاف حاصل شد |
| قهوچى گفت پول آب وضو است |
| مى نشايد در آن معطل شد |
| شيخ چون ديد كز ره حيله |
| قهوه چى داخل مسائل شد |
| خم شدو پشت خود سوى او كرد |
| ضراطه اى داد و گفت باطل شد(256) |
بیاد امام زمان مظلوم و غریبم اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج

