درسى آموزنده از قرآن كريم
قرآن كريم در اينجا به عنوان تذكر، درسى به پيروان خود مى دهد كه بدانند عزت و ذلت بندگان خدا به دست مردم نيست و آنها نمى توانند كسى را خوار يا عزيز كنند. برادران براى اين كه يوسف را از چشم پدر بيندازند و او را از بين ببرند و خود پيش پدر محبوب شوند، او را از دامن پر مهر پدر و محيط آرام خانه يعقوب جدا كردند و به چاه انداختند و تا آن جا كه پيش رفتند كه – به گفته جمعى – برادر عزيز خود را به چند درهم پول سياه فروختند و فرزند آزاده اسرائيل را به صورت برده اى در معرض خريد و فروش گذارند، و اما خدا مى خواست او را عزيز و محترم گرداند و به دليل نيكى و صفاى باطنش به او پاداش خوبى دهد و او را در بهترين خانه ها و فراخ ترين اند نعمت ها جاى دهد و همه گونه شوكت و عظمتى را به وى ارزانى كند و از همه بالاتر مقام نبوت و پيامبرى را به او تفويض كند و دانش و حكمت به وى آموزد و علم تعبير خواب را يادش دهد و زمينه فرمانروايى و عظمت او را در كشور مصر فراهم سازد؛ تا برادران حسود او و ساير انسان ها بدانند كه دستگاه منظم خلقت كه تحت فرمان آفريدگار حكيم در جريان و گردش است ،
تابع اراده حسودان و بدخواهان نيست و فقط اراده ذات اقدس او است كه ، تابع اراده حسودان و بدخواهان نيست و فقط اراده ذات اقدس او است كه ، در كارها موثر و نافذ است و خداى تعالى نيز بر اساس لياقت و شايستگى و خوبى و بدى بندگانش به آنان پاداش و كيفر و عزت و خوارى مى دهد. پاداش نيكوكارى را ضايع نمى كند و كيفر بدكاران و بدخواهان را نيز در كنارشان مى گذارد؛ متاسفانه بيشتر مردم از اين حقيقت بى خبر و غافل هستند.
قرآن كريم و اين حقيقت را چنين بيان مى كند .. و بدين گونه يوسف را در سرزمين مصر مكانت و اقتدار داديم تا به وى تعبير خواب ها را بياموزيم و خدا بر كار خود غالب و مسلط است . و همه موجودات و كارها تحت اراده و فرمان او است ولى بيشتر مردم نمى دانند و آنگاه كه يوسف به سن رشد و كمال رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم (37)
در فرازهاى اين داستان نيز در هر جا به مناسبتى ، درسهايى آموزنده به فرزندان آدم داده و حقايق ديگرى را گوشزد مى كند كه – انشاء الله – در جاى خود تذكر مى دهيم . گذشت ايام پيش بينى عزيز مصر را تاييد كرد و هر روزى كه از توقف يوسف در آن خانه مى گذشت ، بيشتر توجه بزرگ خانه ، بانو و ساير افراد خانه را جلب مى كرد و رفتار و حركات منطق گرم و گيرا و ادب و نجابت و امانت و وقار متانت و ساير صفت هاى كه در يك جوان اصيل و تربيت يافته دامان مردان الهى است ، شيفتگان تازه اى به شيفتگان مى افزود، به خصوص كه از نظر زيبايى صورت و سيما و آراستگى اندام نيز خارق العاده بى نظير بود، خلاصه آن چه خوبان همه داشتند يوسف به تنهايى داشت . و خداى بزرگ كمال صورى و معنوى را در وجود او گرد آورده بود.
ظاهرا از توقف يوسف در خانه عزيز بيش از دو سالى نگذشته بود كه همه اهل خانه مجذوب و فريفته اخلاق و رفتار او شدند. و در اين ميان كسى كه بيشتر از همه شيفته يوسف شد و علاقه اش كم كم به صورت عشقى آتشين درآمد و در اعماق دل و جانش اثر كرد، بانوى كاخ و همسر عزيز مصر بود كه نامش راعيل و لقبش زليخا ذكر شده است . علت اين عشق سوزان را كه تدريجا به صورت دل باختگى و علاقه جنسى در آمده و با آن سماجت درخواست كامجويى از يوسف كرد، در چند جهت ذكر شده است : اول اين كه زليخا فرزندى نداشت و از لذت داشتن فرزند محروم بود، به همين سبب در جستجو بود تا به جاى فرزند، دل خود را به انسانى ديگر در ميان افراد خانه بسپارد و اوقات فراغت خود را با مهر وزى به وى سرگرم و سپرى سازد، و با آمدن يوسف در خانه او و به خصوص با اظهار تمايل شوهر و پذيرفتن او به عنوان فرزند، منظور زليخا عملى شد، اما اين علاقه شديد و دل دادگى كم كم از اين صورت خارج شد و به صورت ديگر در آمد.
ديگر آن كه زليخا يك زندگى اشرافى كامل داشت كه با خيال آسوده در آن مى زيست . غلامان و كنيزان كارهاى خانه را انجام مى دادند. و بهترين غذا و وسايل استراحت را برايش فراهم مى كردند، وسيله تفريح و خوش گذرانى و هر سرو برايش مهيا و آماده بود و سرگرمى ديگرى جز آن درباره زيباى اين و آن فكر كند، نداشت و پيوسته و در فكر تهيه جامه بهتر و رسيدگى بيشتر به وضع خود و در فكر كامجويى و لذت بيشترى در زندگى بود. بديهى است كه در چنين محيطى وجود يوسف زيبا براى زليخا چه اندازه وسوه انگيز و دل ربا است . به ويژه آن كه يوسف پاى در سن جوانى گذارده و از هر نظر آراسته و كامل شده بود و عشق و علاقه به او قلب دل زليخا را از هر سو احاطه و تسخير كرده بود.
در چنين محيطهاى و با فراهم بودن اين گونه وسايل همه جانبه براى كام جويى و خوش گذرانى تنها نيرويى كه مى تواند جلوى هواهاى نفسانى و در خواست هاى نامشروع انسان را بگيرد و او را به عفت و تقوا وادارد، ايمان پاك و محكم به خداى يكتا است كه چنين نيرويى در زليخا نبود، زيرا وى زنى بود بت پرست كه تكيه گاه روحش همان بت بى جان بود كه چنين نيرويى در خانه داشت و گاه گاهى به عنوان پرستش در برابر او كرنش مى كرد.
علت سوم براى تعلق خاطر شديد زليخا به يوسف و تقاضاى كام جويى از وى اين بوده كه گفته اند: عزيز مصر (شوهر زليخا) عنين و از انجام عمل جنسى با همسر خود محروم بود كه اگر اين نقل صحيح باشد، مى توان گفت مهم ترين انگيزه براى درخواست نامشروع علت دوم مى توان حدس زد تا چه اندازه آتش شهوت در وجود زليخا شعله ور شده و چگونه او را ديوانه وار به تقاضاى كام جويى از يوسف وادار كرده است .
گفتنى است حامل اين بار سنگين و اين عشق سوزان نيز، يك انسان ضعيف ، يعنى يك زن بوده است و معمولا تحمل زنان در اين گونه موارد به مراتب كمتر از مردان است و نيروى خويشتن دارى و تملك نفس در آنان ضعيف تر از جنس مخالف است .
به هر حال اين عوامل دست به دست هم داد و دام تازه اى سر راه يوسف پاك دامن و معصوم گسترانيد و بلا و فتنه تازه اى را برايش پيش آورد و فرزند باتقواى يعقوب را در برابر آزمايش و امتحان سخت ترى قرار داد.
اما از آن جا كه يوسف (عليه السلام ) در دوران توقف چند ساله خود در خانه عزيز مصر هيچ گاه از دايره عفت و تقوا خارج نشد و شرط امانت و پاك دامنى را در تمام شئون زندگى درباره صاحب خانه اربابش مراعات كرد و در همه فراز و نشيب ها پيوسته پروردگار متعال را شاهد و ناظر اعمالشان مى دانست و چنان كه آزار برادران و زندانى شدن در چاه و بردگى ، نتوانست از اعتماد و توكل او به خداى يكتا بكاهد و روح بلند و آرام او را نگران و مضطرب سازد، زندگى اشرافى خانه نخست وزير مصر و ناز و نعمت هاى بى حد آن جا نيز نتوانست ذره اى در روح با صفاى يوسف و ايمان قوى اش اثر بگذارد و اراده نيرومندش را در راه مبارزه با انحراف و آلودگيى متزلزل سازد.
شكى نيست كه خداى متعال هم وقتى بنده خود را اين گونه كه در راه مجاهدت و تهذيب نفس خويش آماده و آيينه دلش را به اين حد پاك و با صفا مى بيند، نيروى بيشترى براى مبارزه با آلودگى و انحراف به وى عنايت كرده و دل پاك او را جلوه گاه عنايات خاصه و علم و حكمت خود قرار مى دهد و چون بنده اى به او پناه برده و در پيش آمدها همه جا بدو توكل و اعتماد كند، كفايتش كرده و مشكلاتش را برطرف مى سازد. و هرگاه ببيند كسى در راه فرمان بردارى و اطاعت خود ايمان و خلوص دارد، عالى ترين زندگى را نصيبش كرده و بهترين پاداش را به وى مى دهد.
چنان كه در قرآن كريم اين عنايت ها را مورد تاكيد قرار داده و چنين فرموده : والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (38) آنان كه در راه ما مجاهده مى كنند به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و به حقيقت خدا با نيكوكاران است .
و من يتوكل على الله فهو حسبه …. (39) هر كس به خدا توكل كند كه او براى وى بس است .
و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون (40)
هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و مؤ من باشد، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات حقيقى بخشيم و مسلما به آنان نيكوتر از آن چه كرده اند پاداش خواهيم داد.
بارى خداى سبحان يوسف عزيز را مورد عنايت خود قرار داد و با محكم شدن قواى بدنى و ورود او در سنين جوانى بر قدرت روحى اش نيز افزود و علم ، حكمت و فرزانگى خاصى بدو عنايت فرموده و بدين ترتيب پاداش كردار و رفتار نيكش را داد و براى تذكر ديگران اين موضوع را به پيغمبر گرامى خود نيز به صورت وحى آسمانى گزارش فرموده و گفت :
و لما بلغ اشده آتيناه حكما وعملا و كذلك نجزى المحسنين (41)
و چون به حد رشد رسيده ، او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم .درسى آموزنده از قرآن كريم
قرآن كريم در اينجا به عنوان تذكر، درسى به پيروان خود مى دهد كه بدانند عزت و ذلت بندگان خدا به دست مردم نيست و آنها نمى توانند كسى را خوار يا عزيز كنند. برادران براى اين كه يوسف را از چشم پدر بيندازند و او را از بين ببرند و خود پيش پدر محبوب شوند، او را از دامن پر مهر پدر و محيط آرام خانه يعقوب جدا كردند و به چاه انداختند و تا آن جا كه پيش رفتند كه – به گفته جمعى – برادر عزيز خود را به چند درهم پول سياه فروختند و فرزند آزاده اسرائيل را به صورت برده اى در معرض خريد و فروش گذارند، و اما خدا مى خواست او را عزيز و محترم گرداند و به دليل نيكى و صفاى باطنش به او پاداش خوبى دهد و او را در بهترين خانه ها و فراخ ترين اند نعمت ها جاى دهد و همه گونه شوكت و عظمتى را به وى ارزانى كند و از همه بالاتر مقام نبوت و پيامبرى را به او تفويض كند و دانش و حكمت به وى آموزد و علم تعبير خواب را يادش دهد و زمينه فرمانروايى و عظمت او را در كشور مصر فراهم سازد؛ تا برادران حسود او و ساير انسان ها بدانند كه دستگاه منظم خلقت كه تحت فرمان آفريدگار حكيم در جريان و گردش است ، تابع اراده حسودان و بدخواهان نيست و فقط اراده ذات اقدس او است كه ، تابع اراده حسودان و بدخواهان نيست و فقط اراده ذات اقدس او است كه ، در كارها موثر و نافذ است و خداى تعالى نيز بر اساس لياقت و شايستگى و خوبى و بدى بندگانش به آنان پاداش و كيفر و عزت و خوارى مى دهد. پاداش نيكوكارى را ضايع نمى كند و كيفر بدكاران و بدخواهان را نيز در كنارشان مى گذارد؛ متاسفانه بيشتر مردم از اين حقيقت بى خبر و غافل هستند.
قرآن كريم و اين حقيقت را چنين بيان مى كند .. و بدين گونه يوسف را در سرزمين مصر مكانت و اقتدار داديم تا به وى تعبير خواب ها را بياموزيم و خدا بر كار خود غالب و مسلط است . و همه موجودات و كارها تحت اراده و فرمان او است ولى بيشتر مردم نمى دانند و آنگاه كه يوسف به سن رشد و كمال رسيد، او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم (37)
در فرازهاى اين داستان نيز در هر جا به مناسبتى ، درسهايى آموزنده به فرزندان آدم داده و حقايق ديگرى را گوشزد مى كند كه – انشاء الله – در جاى خود تذكر مى دهيم . گذشت ايام پيش بينى عزيز مصر را تاييد كرد و هر روزى كه از توقف يوسف در آن خانه مى گذشت ، بيشتر توجه بزرگ خانه ، بانو و ساير افراد خانه را جلب مى كرد و رفتار و حركات منطق گرم و گيرا و ادب و نجابت و امانت و وقار متانت و ساير صفت هاى كه در يك جوان اصيل و تربيت يافته دامان مردان الهى است ، شيفتگان تازه اى به شيفتگان مى افزود، به خصوص كه از نظر زيبايى صورت و سيما و آراستگى اندام نيز خارق العاده بى نظير بود، خلاصه آن چه خوبان همه داشتند يوسف به تنهايى داشت . و خداى بزرگ كمال صورى و معنوى را در وجود او گرد آورده بود.
ظاهرا از توقف يوسف در خانه عزيز بيش از دو سالى نگذشته بود كه همه اهل خانه مجذوب و فريفته اخلاق و رفتار او شدند. و در اين ميان كسى كه بيشتر از همه شيفته يوسف شد و علاقه اش كم كم به صورت عشقى آتشين درآمد و در اعماق دل و جانش اثر كرد، بانوى كاخ و همسر عزيز مصر بود كه نامش راعيل و لقبش زليخا ذكر شده است . علت اين عشق سوزان را كه تدريجا به صورت دل باختگى و علاقه جنسى در آمده و با آن سماجت درخواست كامجويى از يوسف كرد، در چند جهت ذكر شده است : اول اين كه زليخا فرزندى نداشت و از لذت داشتن فرزند محروم بود، به همين سبب در جستجو بود تا به جاى فرزند، دل خود را به انسانى ديگر در ميان افراد خانه بسپارد و اوقات فراغت خود را با مهر وزى به وى سرگرم و سپرى سازد، و با آمدن يوسف در خانه او و به خصوص با اظهار تمايل شوهر و پذيرفتن او به عنوان فرزند، منظور زليخا عملى شد، اما اين علاقه شديد و دل دادگى كم كم از اين صورت خارج شد و به صورت ديگر در آمد.
ديگر آن كه زليخا يك زندگى اشرافى كامل داشت كه با خيال آسوده در آن مى زيست . غلامان و كنيزان كارهاى خانه را انجام مى دادند. و بهترين غذا و وسايل استراحت را برايش فراهم مى كردند، وسيله تفريح و خوش گذرانى و هر سرو برايش مهيا و آماده بود و سرگرمى ديگرى جز آن درباره زيباى اين و آن فكر كند، نداشت و پيوسته و در فكر تهيه جامه بهتر و رسيدگى بيشتر به وضع خود و در فكر كامجويى و لذت بيشترى در زندگى بود. بديهى است كه در چنين محيطى وجود يوسف زيبا براى زليخا چه اندازه وسوه انگيز و دل ربا است . به ويژه آن كه يوسف پاى در سن جوانى گذارده و از هر نظر آراسته و كامل شده بود و عشق و علاقه به او قلب دل زليخا را از هر سو احاطه و تسخير كرده بود.
در چنين محيطهاى و با فراهم بودن اين گونه وسايل همه جانبه براى كام جويى و خوش گذرانى تنها نيرويى كه مى تواند جلوى هواهاى نفسانى و در خواست هاى نامشروع انسان را بگيرد و او را به عفت و تقوا وادارد، ايمان پاك و محكم به خداى يكتا است كه چنين نيرويى در زليخا نبود، زيرا وى زنى بود بت پرست كه تكيه گاه روحش همان بت بى جان بود كه چنين نيرويى در خانه داشت و گاه گاهى به عنوان پرستش در برابر او كرنش مى كرد.
علت سوم براى تعلق خاطر شديد زليخا به يوسف و تقاضاى كام جويى از وى اين بوده كه گفته اند: عزيز مصر (شوهر زليخا) عنين و از انجام عمل جنسى با همسر خود محروم بود كه اگر اين نقل صحيح باشد، مى توان گفت مهم ترين انگيزه براى درخواست نامشروع علت دوم مى توان حدس زد تا چه اندازه آتش شهوت در وجود زليخا شعله ور شده و چگونه او را ديوانه وار به تقاضاى كام جويى از يوسف وادار كرده است .
گفتنى است حامل اين بار سنگين و اين عشق سوزان نيز، يك انسان ضعيف ، يعنى يك زن بوده است و معمولا تحمل زنان در اين گونه موارد به مراتب كمتر از مردان است و نيروى خويشتن دارى و تملك نفس در آنان ضعيف تر از جنس مخالف است .
به هر حال اين عوامل دست به دست هم داد و دام تازه اى سر راه يوسف پاك دامن و معصوم گسترانيد و بلا و فتنه تازه اى را برايش پيش آورد و فرزند باتقواى يعقوب را در برابر آزمايش و امتحان سخت ترى قرار داد.
اما از آن جا كه يوسف (عليه السلام ) در دوران توقف چند ساله خود در خانه عزيز مصر هيچ گاه از دايره عفت و تقوا خارج نشد و شرط امانت و پاك دامنى را در تمام شئون زندگى درباره صاحب خانه اربابش مراعات كرد و در همه فراز و نشيب ها پيوسته پروردگار متعال را شاهد و ناظر اعمالشان مى دانست و چنان كه آزار برادران و زندانى شدن در چاه و بردگى ، نتوانست از اعتماد و توكل او به خداى يكتا بكاهد و روح بلند و آرام او را نگران و مضطرب سازد، زندگى اشرافى خانه نخست وزير مصر و ناز و نعمت هاى بى حد آن جا نيز نتوانست ذره اى در روح با صفاى يوسف و ايمان قوى اش اثر بگذارد و اراده نيرومندش را در راه مبارزه با انحراف و آلودگيى متزلزل سازد.
شكى نيست كه خداى متعال هم وقتى بنده خود را اين گونه كه در راه مجاهدت و تهذيب نفس خويش آماده و آيينه دلش را به اين حد پاك و با صفا مى بيند، نيروى بيشترى براى مبارزه با آلودگى و انحراف به وى عنايت كرده و دل پاك او را جلوه گاه عنايات خاصه و علم و حكمت خود قرار مى دهد و چون بنده اى به او پناه برده و در پيش آمدها همه جا بدو توكل و اعتماد كند، كفايتش كرده و مشكلاتش را برطرف مى سازد. و هرگاه ببيند كسى در راه فرمان بردارى و اطاعت خود ايمان و خلوص دارد، عالى ترين زندگى را نصيبش كرده و بهترين پاداش را به وى مى دهد.
چنان كه در قرآن كريم اين عنايت ها را مورد تاكيد قرار داده و چنين فرموده : والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا و ان الله لمع المحسنين (38) آنان كه در راه ما مجاهده مى كنند به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و به حقيقت خدا با نيكوكاران است .
و من يتوكل على الله فهو حسبه …. (39) هر كس به خدا توكل كند كه او براى وى بس است .
و من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مومن فلنحيينه حياة طيبة ولنجزينهم اجرهم باحسن ماكانوا يعملون (40)
هر كس از مرد و زن عمل شايسته انجام دهد و مؤ من باشد، قطعا او را با زندگى پاكيزه اى حيات حقيقى بخشيم و مسلما به آنان نيكوتر از آن چه كرده اند پاداش خواهيم داد.
بارى خداى سبحان يوسف عزيز را مورد عنايت خود قرار داد و با محكم شدن قواى بدنى و ورود او در سنين جوانى بر قدرت روحى اش نيز افزود و علم ، حكمت و فرزانگى خاصى بدو عنايت فرموده و بدين ترتيب پاداش كردار و رفتار نيكش را داد و براى تذكر ديگران اين موضوع را به پيغمبر گرامى خود نيز به صورت وحى آسمانى گزارش فرموده و گفت :
و لما بلغ اشده آتيناه حكما وعملا و كذلك نجزى المحسنين (41)
و چون به حد رشد رسيده ، او را حكمت و دانش عطا كرديم و نيكوكاران را چنين پاداش مى دهيم .