تحقيق و بررسى

تحقيق و بررسى
فرستاده مخصوص دوباره بازگشت و پيغام يوسف را به شاه رسانيد و فرمان رواى مصر كه تازه از وجود چنين مرد دانش مندى ميان زندانيان آگاه شده بود با اين پيغام در صدد برآمد تا علت زندانى شدن او را تحقيق كند و به همين منظور زنان را خواست و موضوع را از آن ها پرسيد.
از دنباله داستان معلوم مى شود كه پادشاه مصر پس از تحقيق دستور احضار زليخا را نيز در آن جلسه صادر كرد. زليخا نيز از روى ميل با اكراه ، در جلسه مزبور حضور پيدا كرد و پاك دامنى يوسف اعتراف كرد.
قرآن كريم سواءلى كه پادشاه يا قضات در اين باره از زنان مصرى كردند اين گونه بيان كرده است :

داستان شما چيست ؟ در آن وقتى از يوسف كام مى خواستيد چه منظورى داشتيد؟ (78)
زنان در پاسخ اظهار داشتند: پناه بر خدا! يوسف از آلودگى مبرا و پاك است ما بدى و گناه از او سراغ نداريم اين ما بوديم كه او را به ناپاكى دعوت كرديم ، ولى او از دايره عفت و تقوا پا فراتر ننهاد و هيچ گونه انحرافى پيدا نكرد.
زن عزيز هم ديگر نتوانست حقيقت را كتمان كند و بى پرده گفت : اكنون حقيقت آشكار شد و من هم به پاكى و عفت يوسف اعتراف مى كنم ، به راستى كه وى كوچك ترين انحرافى پيدا نكرد و من بودم كه از او كام خواستم و بى شك در سخن خود كه مى گويد بى گناه به زندان رفته از راستگويان است (79)
قرآن كريم در دنباله گفتار همسر عزيز مصر مطلبى را در دو آيه ديگر بيان كرده كه ميان مفسران اختلاف است كه آيا تتمه گفتار همسر عزيز است يا سخن يوسف صديق است كه در زندان پس از آزادى از زندان گفت .
ترجمه آن دو آيه اين است : و اين بدان سبب بود كه بدان من در غياب وى خيانتى بدو نكردم و به راستى كه خداوند نقشه خيانت كاران را به هدف نمى رساند و من خود را تبرئه نمى كنم كه همانا نفس اماره انسان را به كار بد وامى دارد، مگر آن كس كه خدا بدو رحم كند و حتما پروردگار من آمرزنده و مهربان است . (80)
آنان كه معتقدند اين سخنان دنباله گفتار زليخا در مجلس بازپرسى است . مى گويند اين سخنان چسبيده به گفتار همسر عزيز مصر بوده و وجهى ندارد ما سياق عبارت را به هم زده و روى گفتار را به سوى يوسف بر گردانيم تا ناچار شويم براى ارتباط مطلب جمله اى را در تقدير بگيريم و مثلا بگوييم اين جمله در تقدير است كه چون موضوع را به يوسف گفتند، يوسف علت اين عمل خود را كه براى شاه پيغام داد موضوع را تحقق كند اين گونه ذكر كرد كه من اين كار را كردم تا عزيز مصر بداند من در غياب او خيانت نكردم و….. بلكه دو آيه را دنباله گفتار زليخا مى گيريم و محذورى هم لازم نمى آيد.
ولى آنان كه عقيده دارند اين دو آيه گفتار يوسف است و تناسبى با گفتار زليخا ندارد، به چند دليل تمسك جسته اند:
اولا؛ در آنجا كه مى گويد: اكنون حقيقت آشكار شد كه من يوسف را به كام جويى دعوت كردم (81) و به گناه و خيانت خويش اعتراف مى كند، آنگاه چگونه دنبالش مى گويد: اين گناه براى آن بود كه بداند من در غيابش ‍ خيانتى بدو نكردم اگر منظورش از او شوهرش باشد تناقض گفته است ، چون يك جا اعتراف به خيانت خود كرده و بلافاصله خيان را از خود دور ساخته است و اگر منظورش يوسف باشد، باز هم بدو خيانت كرد كه او را مجرم معرفى كرده و به زندانش افكند.
ثانيا، چنان كه مى دانيم زليخا زنى كينه توز و هوس باز و از همه بالاتر بت پرست بود و چنين زنى چگونه مى تواند اين سخنان بلند و پر ارجى را كه داراى معرف عالى توحيدى و حاكى از ايمان و تقوا و توكل گوينده آن به خداى يكتا است ، اظهار كرده باشد، زيرا وى خداى يكتا را نمى شناخت تا بگويد: و ان الله لايهدى كيد الخائنين (82) يا بگويد: … الا ما رحم ربى ان ربى غفور رحيم … (83)
از مجموع سخنان طرفين با توجه به نكته هايى كه در آيه شريفه است ؛ قول دوم صحيح تر به نظر مى رسد، اگر چه جمعى از نويسندگان مصرى و غير مصرى كه در اين باره قلم فرسايى كرده اند، اصرار دارند قول اول را ثابت كرده و قول دوم را رد كنند.
به هر صورت بر اساس قول اول ، معناى آيه با توضيحى مختصر چنين مى شود كه زليخا در حضور شاه مصر و ديگران گفت : اين كه من صريحا اعتراف مى كنم يوسف قصد خيانت به من نداشت و من بودم كه مى خواستم از او كام جويى كنم به دو علت بود: يكى براى اين كه يوسف بداند من هنوز در عشق او صادق و در محبت به وى صميمى ام ، به دليل آن كه من در غياب وى بدو خيانت نكرده و به راست گويى و پاك دامنى او گواهى دادم . و ديگر آن كه من در طول اين چند سال با همه نقشه هاى خائنانه ام مى خواستم يوسف را پيش شوهرم و ديگران گناه كار و خود را بى گناه جلوه دهم و به همين منظور او را به زندان افكندم ، ولى اكنون مى بينم همه اين كارها نتيجه معكوس داد و به زيان من تمام شد و خداى بزرگ وضع را طورى پيش برد كه همه چيز به نفع يوسف و رسوايى من تمام شد. از اين رو دانستم كه خداوند نقشه خائنان را به ثمر نمى رساند و بهتر است كه به حقيقت اعتراف كنم . اعتراف من به اين كار به سبب فرمان نفس سر كش انسان به بدى است ، مگر آن كه خداوند به انسان رحم كرده و در برابر خواهش هاى نفسانى توفيق مقاومت بدهد و گرنه مهار كردن آن مقدور نيست . اين نفس سركش بود كه مرا به اين كار زشت وادار كرد، ولى اينك اميدارم كه خدا مرا ببخشد، كه به راستى او آمرزنده و مهربان است
طبق قول دوم كه گفتار يوسف باشد، معناى آيه روشن است و نيازى به توضيح ندارد و چنان كه گفته شد مناسب تر همين است كه بگوييم گفتار يوسف صديق است و بيان اين معارف عالى از شخصى مانند همسر عزيز مصر بعيد به نظر مى رسد.
و به هر ترتيب اين اعتراف زنان مصرى ، براى شاه و ديگران جاى ترديدى باقى نگذاشت و كه يوسف (عليه السلام ) بدون هيچ گونه جرم و گناهى به زندان رفته و سال ها بى سبب در زندان بوده است . در صورتى كه هيچ نقطه ابهام و تاريكى از نظر آلودگى در دوران زندگى كاخ نشينى اين جوان دانشمند و بزرگوار ديده نمى شود و كاخ نشينانى چون بانوى عزيز مصر و زنان ديگر مصرى بوده اند كه نقشه كام جويى از اين جوان با تقوا و عفيف را كشيده و شكست خورده اند، يا شوهر بى غيرتش كه با اطلاع از مراوده همسرش با يك جوان بيگانه خم به ابرو نياورده و با جمله كوتاه استعفرى لذنبك (84) كه به همسرش گفته ، موضوع را ناديده گرفته و بى گناه را به جاى مجرم و گناه كار به زندان افكنده است .
كشف اين ماجرا علاقه و اشتياق شاه و ديگران را به ديدار يوسف چند برابر كرد و به همان اندازه عزيز مصر و همسرش را از چشم او انداخت و موقعيت وى را لكه دار ساخت تا آنجا كه گفته اند كشف اين ماجرا منجر به عزل وى از آن منصب مهم گرديد. و چنان كه در صفحه هاى بعد خواهد خواند شاه مصر، يوسف را به جاى وى به آن منصب گماشت و بدين ترتيب يوسف صديق ، عزيز مصر گرديد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.