فرزندان يعقوب در حضور پدر

فرزندان يعقوب در حضور پدر
پسران يعقوب از مصر به سوى كنعان حركت كردند و پس از گذشت چند روز به فلسطين وارد شده و خاندان يعقوب را از انتظار بيرون آوردند، ولى آن چه مسلم است اينان در طول راه احسان و نيكوكارى و كرم عزيز مصر پيش خود سخن گفته و آماده شدند تا هر چه زودتر وسايل سفر دوم را فراهم كرده و براى تهيه آذوقه بيشترى دوباره به مصر سفر كنند و شايد در همان ساعات نخست ورود، نزد پدر رفته و از پذيرايى گرم و نيكى هاى پادشاه مصر برايش داستان گفتند.
طبرسى نقل كرده كه وقتى فرزندان يعقوب بازگشتند، به پدر گفتند: پدر جانت ما از نزد بزرگ ترين پادشاهان مى آييم و كسى كه در علم و حكمت و خشوع و متانت و وقار مانند وى يافت نمى شود و اگر شبيهى براى شما در ميان مردم باشد، همانا او خواهد بود. (97).


شايد جهت ديگرى نيز در كار بوده كه آنها را وادار كرد تا هر چه بيشتر از فضل و كرم عزيز مصر براى پدر تعريف كنند و صفت هاى پسنديده او را نزد يعقوب باز گويند، و آن جهت همان وعده اى بود كه به عزيز مصر داده بودند كه اين بار به هر ترتيبى شده ، بنيامين را از پدر بازگيرند و به مصر ببرند و به راستى اين كار براى آنها بسيار دشوار است و از طرفى يعقوب با بنيامين مانوس بود و به سختى حاضر مى شد او را از خود جدا كند و از سوى ديگر برادران از روزى كه با يوسف آن رفتار را كردند، به كلى پيش پدر بد سابقه شده و اعتمادش را از خود سلب كرده بودند و مى دانستند كه راضى كردن يعقوب براى اين كار امرى بس مشكل و دشوار است .
وضع خشك سالى و قحطى هم چنان ادامه داشت و هر روز كه بر خاندان يعقوب مى گذشت ، احتياج بيشترى به غله و آذوقه پيدا مى كردند و با وضعى كه اينها در مصر ديده بودند، بايد هر چه زودتر سفر به مصر بكنند و حتى المقدور آذوقه بيشترى را تهيه كنند و غله فراوانى براى خانواده يعقوب بياورند.
از اين رو همان روزهاى اول ورود، زمزمه مراجعت به مصر و بردن بنيامين را در اين سفر شروع كرده و مطابق نقل قرآن كريم چنين گفتند: پدر جان ما ديگر از پيمانه و گرفتن آذوقه ممنوع شده ايم (98) و به ما گفته اند كه اگر اين سفر بنيامين را همراه خود نبريم ، به ما آذوقه ندهند و به طور كلى به كشور مصر و نزد عزيز نرويم . با اين وضع برادران را همراه ما بفرست تا پيمانه آذوقه بگيريم (99) و تقاضايمان را براى گرفتن غله قبول كنند و در اين سالهاى سخت از قحطى رهايى يابيم .
به دنبال اين درخواست چون مى دانستند كه يعقوب در اين باره اطمينانى به آنها ندارد، اين جمله را هم اضافه كردند و گفتند: ما به طور حتم از وى محافظت و نگهدارى مى كنيم .
يعقوب در محذور سختى گرفتار شده بود، از طرفى مى ديد براى تهيه آذوقه ناچار است پسران خود را دوباره به مصر بفرستد و از سوى ديگر بدون فرستادن بنيامين آذوقه اى به آنان نمى دهند و نيز اطمينان به آنها ندارد كه وى را همراهشان بفرستد و خاطره تلخ فرستادن يوسف برادر مادرى بنيامين را همراه برادران از ياد نبرده بود. در اينجا شايد تاملى كرد و سپس ‍ گفت : آيا همانطور كه درباره برادرش يوسف به شما اعتماد كردم ، درباره او نيز همان گونه به شما اعتماد كنم ؟ آيا مى توانم با اين سخنانتان به وى مطمئن باشم ؟ مگر شما نبوديد كه يوسف را از من گرفتيد و تعهد داديد كه از وى محافظت مى كنيد، اما شبانه آمديد و به دروغ اظهار كرديد كه او را گرگ خورده است ؟ با اين سابقه بدى كه داريد، چگونه مى توانم درباره برادرش ‍ بنيامين به شما اعتماد كنم ؟
يعقوب اين جمله را كه حكايت از بى اعتمادى خود به فرزندان و علاقه شديد به يوسف گم شده اش مى كرد اظهار داشت به دنبال آن توكل اعتمادش را درباره نگهبانى و لطف و مهر خداى تعالى بيان داشته ، فرمود: اما خدا بهترين نگهبان و مهربان ترين مهربانان است (100)
يعنى به قول شما اعتمادى نيست ، اما به نگهبانى و حفاظت خداى تعالى اعتماد و اطمينان دارم و او در هر حال مرا مورد مهر و لطف خود قرار خواهد داد.
هدف يعقوب از ذكر اين جمله يا اعتماد به خداى تعالى در مورد فرستادن بنيامين با آنان بود، يا منظورش اين بود كه در مورد يوسف گم شده ام به خدا اعتماد دارم و مى دانم كه او را روزى به من باز مى گرداند و خدا نسبت به من مهربان است .
چيزى كه در اين ميان موجب شد تا فرزندان يعقوب براى بردن بنيامين اصرار كنند و بهانه اى به دستشان داد تا دوباره نزد پدر آمده و تقاضاى خود را تكرار كنند، اين بود كه چون بارهاى خود را گشودند، مشاهده كردند كالاهايشان را ميان بارشان گذارده اند و به آنان بازگردانده اند، از اين رو نزد پدر آمده و اين گونه آغاز سخن كرده گفتند: پدر جان ما ديگر چه مى خواهيم (يا ديگر ما چيزى نمى خواهيم ) زيرا اين كالاهايمان است كه به ما بازگردانده اند و ما دوباره مى رويم و براى خانواده خود آذوقه تهيه مى كنيم و برادرمان را نيز در كمال مراقبت حفظ مى كنيم و بدين وسيله بار شترى ديگر به بارهاى خود مى افزاييم كه اين اندك است (101) و يك باز شتر غله اضافى نيز براى زندگيمان در اين قحط سالى كمك خوبى است .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.