براى رفع مشكل انجمن كردند
فرزندان يعقوب با بيان اين سخن دروغ خواستند قدرى از ناراحتى درونى و سرافكندگى خود در نزد عزيز مصر و ديگران بكاهند، اما مشكل آنها فقط اين نبود، بلكه مهم تر از اين گرفتارى ، عهد و پيمان محكمى بود كه با پدرشان بسته بودند كه بنيامين را در نزد او باز گردانند و اكنون مشاهده مى كنند با اين پيش آمدى كه هيچ انتظارش را نداشتند به ناچار بايد او را در مصر بگذارند و برگردند.
از اين رو انجمن كردند و براى رفع اين مشكل به مشورت پرداختند و پس از مشاوره رايشان بر اين قرار گرفت كه نزد عزيز مصر رفته و از وى درخواست كنند كه يكى ديگر از آنها را به جاى بنيامين بازداشت كند و او را به آنان بازگرداند تا نزد پدر ببرند؛ به همين منظور نزد يوسف آمده ، اظهار كردند: اى عزيز، او پدرى پير و سال خورده دارد؛ پس يكى از ما به جايش نگاه دارد و او را به ما هديه بده كه ما تو را از نيكان مى بينيم . (117)
از لحن درخواستشان عجز و ناتوانى به خوبى هويدا بود و در ضمن نيكويى ها يوسف را نيز يادآورى كردند تا بلكه عاطفه او را به پدر سال خورده بنيامين تحريك نمايند و با اين درخواست عاجزانه آنان موافقت كند.
برادران نمى دانستند عزيز مصر هر چه دارند، از بركت پاكى و صفا و دادگسترى و عدالت پرورى است و محبوبيت بى سابقه اش نزد پادشاه و مردم مصر از كوچك و بزرگ روى همين سابقه اى است كه او را مردى دادگستر و طرف دار حق و عدالت مى دانند، لذا چنين شخصيتى هيچ گاه حاضر نمى شد، آدم بى گناهى را به جاى گناه كارى بازداشت كند، و هرگز چنين ستمى نخواهد كرد كه مجرم را رها سازد و ديگرى را كيفر دهد. اگر چه در واقع اين ماجرا، تنها به خاطر نگهدارى بنيامين طرح و اجرا شده بود و كسى هم جز يوسف و بنيامين از ماجراى پشت پرده خبر نداشت و مردم مصر و ماموران انبارهاى غله و ديگران جز اين اطلاعى نداشتند كه گروهى از كاروانيان فلسطين براى گرفتن غله به مصر آمده اند و پس از پذيرايى گرم هنگام رفتن يكى از آنان جام پيمانه را برداشته و دربارش نهاده است . اما در ظاهر و بر طبق قانون آن زمان عزيز مصر چاره اى ندارد كه شخص سارق را بازداشت كند و هيچ گونه وساطت و خواهشى را در اين باره از كسى نپذيرد. پسران يعقوب از اين مطلب آگاه نبودند، و تنها به حاجتشان مى انديشيدند و مى خواستند عزيز مصر با درخواست آنان موافقت كند، اما يوسف در پاسخشان چنين فرموده پناه به خدا كه ما به جز آن كس كه متاع خود را نزد او يافته ايم ، ديگرى را بازداشت كنيم كه در اين صورت قطعا ستم كار خواهيم بود. (118)