📍شهید مدرس(ره) در اصفهان ضمن تحصیل و تدریس کارگری می کرد، مرحوم آیة الله خادمی از قول آیة الله سید محمد باقر درچه ای نقل کردند که مدرس بعدازظهرها که به درس و بحث حاضر می شد، شلوارش پر از گل بود، پس از تحقیق و تفحص مشخص شد که در خانه خشت می زند.
📍در ایامی که متولی مدرسه سپهسالار بود، هفته ای یک روز به دهات موقوفه می رفت و کار مقنی ها را که مشغول حفر و لایروبی قنوات بودند، مورد ارزیابی و بررسی قرار می داد. خود شخصاً طناب به کمر می بست و وارد چاه می شد و سپس مزد آنان را می داد.
📍مدرس در ایام تدریس در این مدرسه روزهای پنج شنبه و جمعه به روستاهای شهریار می رفت و سرقنات با مقنی ها کار می کرد. یکی از شاگردان وی تعریف می کند که روزی در یکی از آبادیهای اطراف تهران به دیدن یکی از دوستان رفتم.
📍آن دوست ضمن صحبت گفت: سیدی است که گاه هفته ای یک روز به ده ما می آید و سر قنات می رود و بیشتر از همه مقنی ها کار می کند. من ابتدا از مطلب گذشتم تا اینکه یک روز عصر پنج شنبه به همراه میزبان از ده بیرون رفتیم و بر حسب اتفاق از کنار قنات عبور کردیم. مقنی ها مشغول کار بودند، وقتی که دقت کردم، دیدم مدرس نیز بالای چاه، مشغول کشیدن دلو از چاه می باشد، دیگر نزدیک نشدم و سخنی هم نگفتم.
📍روز شنبه که سر درس استاد (مدرس) حاضر شدم، گفتم آقا شخصی شبیه شما را در فلان آبادی بر سر چاه دیدم. مدرس در جوابم گفت: کار برای کسی عیب و عار نیست وانگهی مزدی را که از این راه می گیرم از هر پولی پاکتر و حلالتر است و از تو می خواهم که با کسی در این خصوص سخنی نگویی.
📍سپس این جمله را بر زبان جاری می ساخت: ما رأیت ما رأیت (آنچه دیدی ندیدی)
📍آنگاه افزود مگر نشنیدی که جدم(سلام الله علیه) فرمود:
لنقل الصخرة من قلل الجبال احب الی من منن الرجال
یعنی: نزد من کشیدن صخره ها و سنگهایی سخت از کوه بهتر از منت کشیدن از مردمان زمان است.
📍موقعی که واقعه دخانیه و نهضت میرزای شیرازی به وقوع پیوست، مدرس در سنین بیست یا بیست و دو سالگی به سر می برد و مشغول فراگیری علوم دینی بود.
📍چنانچه خود می گوید: برای اولین بار بود که سیاست را با دسیسه ها و فریب هایش می دیدم و تجربه می کردم:
روزهایی که به کار کلوخ کولی می رفتم با کشاورزان صحبت می کردم، اغلب از قراردادی (رژی) راضی بودند، می گفتند: شرکت تنباکو به ما قرض می دهد که بدهکاری اربابها را بدهیم و بعد محصول ما را یکجا می خرد و پول نقد می دهد.
📍وقتی برایشان می گفتم همه چیز را که نمی توان به خاطر پول نقد به فرنگیان داد، به فکر می افتادند.
📍مزدوران کمپانی تنباکو هم در مقابل مخالفت با قرارداد، مبلغان فراوانی داشتند که در روستاها کشاورزان را می فریفتند…
📍متوجه شدم مردمی تکه قرار داد، معاهده، پیمان نامه و این دستاویز سیاسی را نفهمند، چه روزگار سخت مطبخی (سیاه) خواهند داشت، همان روزها به فکرم رسید که جایی درست کنیم و پولهایی جمع کنیم و با شرایطی آسان به زمین کاران بدهیم که چشمشان برای قرض گرفتن به دست شرکتها و کمپانی ها نباشد و این قرض هم صورت قرض الحسنه را داشته باشد.
📌امروز سالروز شهادت سید حسن مدرس است. نثار شادی روحشان فاتحه و صلوات.
🌐 @rahyafte_com