شب قبل به دخترهایم گفتم:

🖥روایت‌های زنانه از قلب ایران
✏️مرگ بر اسرائیل

📝تک‌نگاری‌هایی به قلم زنان ایرانی از روزهای دفاع مقدس ملت ایران در برابر رژیم صهیونی در خرداد و تیر ۱۴۰۴

📝 منصوره مصطفی‌زاده

🔹شب قبل به دخترهایم گفتم: «زود بخوابید؛ فردا می‌خوایم بریم تشییع.» دختر کوچکم با صدایی که از ته چاه بیرون می‌آمد گفت: «ریحانه‌سادات هم هست؟» ریحانه‌سادات هم‌مدرسه‌ای‌اش بود، اما جنگ، او را با پدر و مادر و پدربزرگ و مادربزرگ و خواهر و برادرش درجا از دنیا گرفته بود. گفتم: «نمی‌دونم. شاید باشه.»
روز تشییع دو ساعتی در گرما و شلوغی ایستادیم تا ماشین‌های تابوت شهدا رسیدند.

🔹دخترم گفت: «می‌خوام برم به تابوت‌ها دست بزنم.» بابا بلندش کرد و به سمت تابوت یکی از دانشمندها رفت، که چشمش افتاد به تابوت کناری: عکس ریحانه‌سادات رویش بود. دخترکم خودش را پرت کرد روی تابوت و هق‌هق گریست.

🔹تف به این دنیا؛ من چرا باید دخترکم را تسلی بدهم از غمی چنین سنگین؟ این چه شیطانی‌ست که کودک می‌کشد و کودک عزادار می‌کند و کودک یتیم می‌کند؟ بغلش کردم و سرم را گرفتم بالا که اشک‌ها فرو نریزند. گفتم: «انتقامشو می‌گیریم مامان. انتقام ریحانه‌سادات رو می‌گیریم.» دخترم سرش را بلند کرد. یکی داد زد مرگ بر اسرائیل. من و دخترم اشک‌ها را قورت دادیم و بلند داد زدیم: مرگ بر اسرائیل.

📩روایت‌های خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حساب‌های زیر ارسال کنید.

🖥 ایتا (https://eitaa.com/reyhaneh_contact) | بله (https://ble.ir/reyhaneh_contact) | روبیکا (https://rubika.ir/reyhaneh_contact) | سروش پلاس (https://splus.ir/reyhaneh_contact)

🖥 @khamenei_reyhaneh

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.