علامه الهى قمشه اى در همان ايام تحصيل در مشهد مقدس و در سنين جوانى شبى به خواب ديد كه از مشهد به طرف تهران مى رود و مرحوم شهيد سيد حسن مدرس كه او نيز اهل قمشه بود را دستگير كرده اند و به طرف مشهد مى برند. در راه به يكديگر برخورد مى كنند و مرحوم مدرس كتابى در دست داشتند كه آن را به ايشان داده و مى گويند ما را تبعيد كرده اند شما اين را بگيريد و برويد جاى من درس بدهيد.
هنگامى كه از خواب بيدار مى شوند و مى گويند: اگر خواب پريشان است همين است . ما كجا و شخصيتى مبارز و عالم چون مدرس كجا. تا اين كه زمانه ايشان را به تهران كشاند.
مرحوم آيت الله الهى قمشه اى پس از سالها تحصيل در كنار بارگاه آستان قدس رضوى در آرزوى ديدار محضر اساتيد قم و عراق و نجف قصد مهاجرت كرد لذا ابتدا به طهران وارد شد.
زمانه وانگهى زد خيمه گاهم
|
از آن جنت پس از دوران تحصيل
|
مرا مسكن به طهران شد مقدر
|
به طهران آمدم تاكز رى و قم
|
شتابم زى عراق و كوفه يكسر
|
به ملك رى مرا انداخت لنگر
|
در طهران به مدرسه سپهسالار (مدرسه عالى شهيد مطهرى فعلى ) وارد شد و در آن جا به تعليم و تعلم پرداخت . روزى در مسجد سپهسالار در محفلى شركت داشت كه ايشان را به شهيد سيد حسن مدرس معرفى كنند. شهيد مدرس مى گويد: ((لازم نيست كه او را معرفى كنيد چون پدربزرگ اين شخص مرحوم حاج ملك باعث شد كه من مدرس شوم . من در يك مغازه اى كار مى كردم كه پدربزرگ ايشان به آنجا آمد و گفت : حيف است كه اين بچه كار كند از سيماى او آثار هوش و درايت مشهود است و بگذاريد درس بخواند. پدرم گفت : ما استطاعت مادى نداريم تا او را براى تحصيل عازم كنيم . پدربزرگ همين شخص امكانات مادى مرا فراهم آورد و معاش مرا تاءمين نمود. و براى تعليم و تعلم از قمشه به اصفهان فرستاد)).
به هر حال مرحوم الهى قمشه اى مؤ انستى قريب با شهيد مدرس پيدا نمود و ايشان وى را در طهران نگه داشت و بدين ترتيب امكان مهاجرت به قم و عراق ميسر نشد.
بعد از ماندگارى ايشان در تهران و دوستى قريبشان با شهيد مدرس ، روزى حكومت غاصب رضاخانى شهيد مدرس را دستگير و به ظرف تبعيد نمود. در اثر دستگيرى ايشان عده اى از نزديكان و دوستان شهيد مدرس دستگير و به زندان افتادند كه از آن جمله مرحوم الهى قمشه اى بود. قريب يك ماه در زندان به سر برد و چون در امور سياسى دخالتى نداشت به سفارش ذكاء الملك فروغى نخست وزير وقت آزاد شد.
پس از آزادى ايشان ، طلاب مدرسه سپهسالار گرد وى را گرفته و كتابى را به ايشان دادند و گفتند تا اين زمان مدرس اين كتاب را براى ما تدريس مى كرد و اينك شما تنها كسى هستيد كه ما مى توانيم از محضرش استفاده كنيم .
مرحوم الهى بعد از اين واقعه به ياد خواب خويش كه چندين سال پيش ديده بود افتاد و تعبير آن را همين دانست .(229)
|