كلنگ زدن توسط كودك

كلنگ زدن توسط كودك

يكى وقتى عده اى آمدند با اصرار فراوان كه ما مى خواهيم مسجدى احداث كنيم ، بايد بيايى و كلنگ ابتدايى آن را تو بزنى . من هر چه كردم كه نروم قبول نكردند تا اين كه بالاخره مرا بردند. وقتى رفتم ديدم بله ، مقدماتى فراهم كرده اند، با سلام و صلوات و عكس و دوربين و كذا و كذا همه زن و مرد را هم جمع كرده بودند و من هر چه كردم ديدم نمى توانم كلنگ شروع مسجد را بزنم . رو به مردم كردم و گفتم : مردم ، آيا شما نمى خواهيد يك آدمى كلنگ شروع مسجد را بزند كه خيال همه راحت باشد و دل همه آرام باشد كه او آدم پاكى است ؟ اهل كلك نيست ، اهل تعلقات دنيا نيست ، حقه و فريب ندارد و خلاصه قريب العهد به مبداء است ؟ مردم گفتند: چرا. من نگاهى به اطراف كردم و يك پسر خردسالى را ديدم در اطراف ايستاده است ، رفتم دستش را گرفته و آوردم كلنگ را به دستش ‍ دادم و گفتم : بسم الله بگو و اين كلنگ را به زمين بزن . پسر بچه اين كار را كرد و من هم دعا كردم كه انشاء الله به آن روستا خير و بركت بدهد و همه را اهل مسجد كند و مسجد آبادى بشود. مردم آمين گفتند و ما هم خداحافظى كرديم و آمديم .(254)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.