درمان ماليخوليا

درمان ماليخوليا

((از نوادر معالجات كه صاحب طبقات الاطباء از ابولبركات نقل كرده اين است كه يكى از اهالى بغداد را ماليخوليايى عارض شده و مدتهاى مديد بدان رنج مبتلا بود، و هنگام مشى و حركت گمانش اين بود كه خمى بر سر او نهاده اند و دستهاى خود بدان خم مى نهاد و حركت مى نمود. كسان آن مريض هر قدر سعى در معالجت او مى كردند، حالت اختلال دماغ آن مريض بيشتر مى شد تا آن گاه كه شرح آن مرض در پيش او دادند، پس از تاءمل و تفكر در مرض دانست كه به ادويه مزاجى آن بريى پديد نخواهد گرديد، و به تدابير و تصرف در قوه خياليه وهميه وى او را برء پديد خواهد گرديد. پس كسان مريض را گفت كه : روزى او را در نزد من حاضر كنيد كه معالجت او را به آسانى متقبّلم .
روز ديگر آن مرد ماليخوليايى را به نزد وى آوردند، ابولبركات سر به زير داشت بعد از لمحه اى سربلند كرد و گفت : اين كيست و اين خم بزرگ را چرا بر سر نهاده ؟ بعد سر به زير افكند. مرد آهسته به همراهان خود گفت : همواره مى گفتم كه اين خم بر سر من است و شما منكر مى شديد. او از زير چشم مى نگريست ، پس سر برداشت و گفت : او را به منزل برده تا ده روز نگذاريد بيرون رود، روز دهم به نزد من آورده به يك طرفة العين اين خم را بشكنم . و از اين رنج آسوده گردد چه بعضى آلات و ادوات خواهم ساخت كه در اين چند روز او را صبر بايد نمود.
مرد ماليخوليايى از تقرير وى خوشحال گشته به منزل خودش مراجعت كرد. چون نزديك به روز موعود گشت ، آن طبيب كامل غلام خود را بخواست و گفت : خمى را به ريسمان ببند و در بام خانه منتظر باش ، چون آن مرد ماليخوليايى به درون درآيد، من او را به حرف مشغول مى كنم و تو خم را بياويز و بر سر او نگاه دار، و به غلام ديگر گفت : تو نيز چوبى كه بر سر آن آهنى سخت باشد نگاهدار، و چون وقت معين برسد و طبيعت او را مستعد نمايم و اشارت كنم تو آن چوب را سخت بر آن خم بكوب كه خرد گردد. پس در روز معهود مريض را به نزد وى آوردند، ابتدا نبض گرفت و چند حبّ مخدّر به وى داد، آن گاه اهالى مجلس را بگفت تا متفرق گشته ، و چند نفر از تلاميذ خاص را نگاه داشت ، دست آن شخص بگرفت و به فضاى خانه اش آورد، و هم چنان صحبت مى داشت و مى گرديد تا بدان محلّى كه ما بين او و غلامان معهود بود بازداشتن ، و گفت : لحظه اى از اين موضع حركت مكن . پس آن غلام اول خم را بياويخت و محاذى سر وى نگاه داشت ، آن گاه گفت : شربتى قوىّ السّكر آورده بدو دادند، به قدر شربت بنوشيد چند قدم عقب رفته اشارت به غلام ديگر كرد، به يك دفعه غفلة چوب بر آن خم بنواخت ، صدايى مهيب برخاسته خم خورد گرديد بر اطراف وى بر زمين ريخت ، آن مرد از هول آن كار فريادى زد و بيهوش گرديد؛ پس بگفت تا او را ماليده به هوش آوردند و شربتى ديگر بدو بخورانيدند از آن وحشت آسوده گشت و آن خم را چون معاينه بشكسته ديد آن خيال به كلّى از وى زايل گرديد، يك دو روز ديگر او را نگاه داشته بعضى از ادويه مزيل سوداء به جهت اصلاح مزاج آن مريض به وى بخورانيد، مريض زياده از وى اظهار امتنان كرده با سلامت به منزل خود مراجعت نم ود)).(301) (302)

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.