بنده خدا

نامحرم – حدوداً ۱۲ ساله بود.

نامحرم حدوداً ۱۲ ساله بود. یک روز که برای خرید بیرون رفتیم. یکی از همکارانم را دیدم. با هم سلام و احوالپرسی کردیم. ولی ارشیا کمی عقب تر رفت و از ما جدا شد! پس از اینکه با همکارم خداحافظی کردم، با ناراحتی به ارشیا گفتم: مامان، شما بزرگ شدی! چرا با همکارم احوالپرسی نکردی؟ ✅ ارشیا گفت: همکار شما …

ادامه نوشته »

سلام. من حسین فرزند شهید احمد فریدونی هستم

سلام. من حسین فرزند شهید احمد فریدونی هستم که تصویر پدر شهیدم را مشاهده می کنید. بهمن سال ۹۹ به خاطر یک بیماری طولانی، برای چندمین بار، از خمین به تهران رفته و بستری شدم و قرار شد عمل شوم. از بیماری و جدایی از خانواده خسته بودم. آن شب به مولایم متوسل شدم و اشک می ریختم. در عالم …

ادامه نوشته »

آمد منزل وگفت: مادر اجازه میدهی

آمد منزل وگفت: مادر اجازه میدهی یکی از پیراهن هایم را برای دوستم ببرم؟ باتعجب گفتم: مگه دوست شما پیراهن نداره؟ گفت: چرا داره، اما تمام لباس هاش آستین کوتاهه، ما قراره از طرف مسجد بریم اردوی مشهد، بهش گفتم با لباس آستین کوتاه خوب نیست بیای زیارت. او هم گفت: من لباس آستین بلند ندارم. حالا اجازه می دهی …

ادامه نوشته »

دوستی داشتم که پیاده عازم کربلا شد.

دوستی داشتم که پیاده عازم کربلا شد. مشکلات و گرمای هوا باعث شد که در این سفر از دنیا برود. مدتی از فوت او گذشت. دوستم را دیدم که در بهشتی زیبا قرار دارد. به او گفتم چه خبر؟! گفت همه چیز خوب است چون زائر امام حسین بودم، اما هر روز برای ساعتی عذاب می شوم! با تعجب پرسیدم …

ادامه نوشته »

شهید بشارتی تعریف می‌کرد:

شهید بشارتی تعریف می‌کرد:«با حسین برای شناسایی رفتیم. وقت نماز شد. اوّل برادر عالی نماز را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. بعد ایشان به نگهبانی ایستاد و من به نماز. من در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند و نمازم را تا به آخر خواندم. پس از نماز دیدم حسین می‌خندد. به من گفت:« می‌خواهی یقینت …

ادامه نوشته »

عنوان: پنجاه سال عبادت.

عنوان: پنجاه سال عبادت. ✅اثر گروه شهید هادی . 📚برشی از کتاب چند جمله ای را به رسم وصیت می نگارم. سخنم را درباره ی عشق آغاز می کنم. ما را به جرم عشق موأخذه می کنند. گویا نمی دانند که عشق گناه نیست امّا کدام عشق؟ خداوندا معبودا عاشقا،مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد …

ادامه نوشته »

امام زمانم…

امام زمانم… “خورشید” چقدر این لقب برازنده شماست! این نور از شماست که گرما می بخشد و زندگی می دهد این کلام شماست که راه نشانمان می دهد شما همیشه حضور دارید، همیشه می تابید حتی در تاریکی شب حتی از پشت ابر… اللّهُمّ عَجّلْ لِوَلیّکَ الفَرج #سلام_امام_مهربانم #صبحت_بخیر_آقا

ادامه نوشته »

هر بار كه برادر شوهرم، مرا می ديد،

هر بار كه برادر شوهرم، مرا می ديد، دچار وسوسه شیطانی و فشار روحی و… می شد و من مقصر بودم. در زمینه بی توجهی به حجاب در برابر نامحرم، با خانمی مصاحبه كرديم كه در زمان زايمان برای لحظاتی روح از بدنش خارج شده و تجربه نزديك به مرگ داشتند. ايشان می گفت: من در خانه مادرشوهرم، جلوی برادر …

ادامه نوشته »

باز هم‌ مثل‌شب های قبل

🛏رختخواب🛌 🌟باز هم‌ مثل‌شب های قبل، در #نیمه_شب از خواب بیدار شدم، دوباره دیدم که ابراهیم روی زمین خوابیده! 🌟بااینکه‌ رختخواب برایش‌پهن کرده بودیم، اما آخر شب وقتی از مسجد🕌 آمد دوباره روی #فرش خوابید، صدایش‌کردم گفتم: داداش جون، هوا سرده❄️ یخ می کنی. چراتوی رختخواب نمیخوابی⁉️ 🌟 گفت: خوبه احتیاجی نیست. وقتی دوباره #اصرار کردم گفت: رفقای ‌من‌الان توی …

ادامه نوشته »