بنده خدا

💠ارتباط موفق

#زندگی_به_همین_سادگی ۳ 💠ارتباط موفق زندگی مستقل بدون دخالت بزرگترها درعین احترام بهشون،ممکنه اگر: 👈اسرار زندگیتونُ درز ندین. 👈احترام هَمـو نگه دارین. 👈در غیاب هم، مدافع هم باشین. @ostad_shojae

ادامه نوشته »

✅ عیدی بچه‌ها را هدفمند انتخاب کنید

✅ عیدی بچه‌ها را هدفمند انتخاب کنید ⁉️ آیا می‌خواهید امسال یک عیدی متفاوت به بچه‌ها بدهید؟ 🎯 برای عیدی دادن به بچه‌ها کمی خلاقیت نشان بدهید تا با یک تیر چند هدف بزنید. شما می‌توانید با کمی فکر کردن درباره عیدی‌های امسال، به اهداف تربیتی مهمی برسید. 👶👧 به جزییات دقت کنید اولین قدم نزدیک شدن به علاقمندی‌های کودک …

ادامه نوشته »

فرمود: از خدا بترسيد و تسليم ما باشيد،

قال الا مام المهدي ، صاحب العصر و الزّمان سلام اللّه عليه و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف : 11 – قالَ عليه السلام : اِتَّقُوا اللّهُ وَ سَلِّمُوا لَنا، وَ رُدُّوا الاْ مْرَ إلَيْنا، فَعَلَيْنا الاْ صْدارُ كَما كانَ مِنَّا الاْ يراُ، وَ لا تَحاوَلُوا كَشْفَ ما غُطِّيَ عَنْكُمْ.(82) ترجمه : فرمود: از خدا بترسيد و تسليم ما باشيد، …

ادامه نوشته »

شهيد مدافع حرم علي عسگري

برادران و خواهران آیا نشنیده اید که رسول الله فرمود: هرکس ندای فریادخواهی مسلمانی را بشنود و به کمک او نشتابد مسلمان نیست؟ آیا ندای فریادخواهی ملتهای مظلوم و مسلمان را نمی شنوید؟شاید تصور کنید که می‌گویم بیشتر از توان خود را هزینه کنید اما آیا به کمترین میزان نیز که حفظ حرمت و ابهت انقلاب و مملکتمان می باشد …

ادامه نوشته »

شهيد محسن وزوايي

بزرگ‌ترین خطراتى که انقلاب را تهدید می‌کند، آفت نفوذ خطوط انحرافى در خط اصلى انقلاب یعنى همان خط امام است. شهيد محسن وزوايي  دویست و پنجاه نفر بسیجی بودند . باید از دیواندره می اوردیم شان سقز. مسئول گروه اسکورت محمود بود. پایین گردنه ایرانخواه کمین خوردیم . باران اتش باریدن گرفت روی سرمان . محمود حتی سرش را خم …

ادامه نوشته »

🌧باران که می بارد…

🌧باران که می بارد… من میمانم و اضطراب حجم بدنت؛ که در زیر باران مانده است… کجای این خاک خفته ای؟ 🌾با قرائت فاتحه‌ای برای شهید ابراهیم هادی، چرک های زندگیتون رو از بین ببرید.💐 ✅ @EbrahimHadi

ادامه نوشته »

🌷شهید نوجـوانے

‍ 🌷شهید نوجـوانے که حڪم جهادش را از دست مقام معظم رهبری گرفت …   آن روز که سراسیمه به تهران آمد 13 ساله بود. نوجوان کم سن و سال اردبیلی، به پدر و مادرش گفته بود کار مهمی پیش آمده که باید به تهران برود، اما نگفته بود چه کاری؟ وقتی با اصرار از پدر و مادر اجازه گرفت، …

ادامه نوشته »

اواخر مجروحيت ابراهيم بود.

به نام خدا اواخر مجروحيت ابراهيم بود. زنگ زد و گفت: ماشينت رو امروز استفاده ميکني!؟ گفتــم: نه، همينطــور جلوي خانه افتاده. بعد هم آمد و ماشــين را گرفت و گفت: تا عصر بر ميگردم. عصر بود که ماشين را آورد. پرسيدم: کجا ميخواستي بري!؟ گفت: هيچي، مسافرکشي کردم! با خنده گفتم: شوخي ميکني!؟ گفت: نه، حالا هم اگه کاري …

ادامه نوشته »