مشاوره طلسم شده ( داستاني واقعي ) زندگي من با عشق شروع شد، عشقي كه دلم براش مي تپيد و چون گنجي در گاوصندوق سينه ام نگهش داشته بودم. از اين كه كسي بخواد عشمو بدزده وحشت داشتم وحشت. دقيقا دو تا بهار از زندگي زناشويي ام گذشته بود و دفترچه خاطرات روزاي تلخ و شيريني زيادي رو ثبت كرده …

شهدا پيام من به ملت شهيدپرور ايران اين است كه راه شهيدان را دنبال كنند تا يك وقت خداي ناكرده، خون اين شهيدان پايمال نشود. بايد هر چه در توان است از خون شهيدان پاسداري كرد تا در دنيا تا ابد اسم شهدا به جا ماند . شهيد جهانگير ايزدي با تعدادی از برادران گردان جهت رفتن به مرخصی همراه …

احکام فروش ماهى تذکيه نشده به کسى که آن را تذکيه شده مى داند س: اگر فروشنده مقلّد مرجعى باشد که معتقد است: چنانچه ماهى كه در تور ماهيگرى داخل آب مرده حرام است آيا مى تواند به مقلّدين مرجعى بفروشد كه قائل به حليت آن هستند؟ ج) براى استفاده هاى غذايى انسان جايز نيست هر چند خريدار خوردن آن …

حدیث ارزش صلوات در روز جمعه پيامبر اكرم (صلي الله عليه واله وسلم) إنَّ مِن أفضَلِ أيّامِكُم يَومَ الجُمُعَةِ ؛ فَأَكثِروا عَلَيَّ مِنَ الصَّلاةِ فيهِ ، فَإِنَّ صَلاتَكُم مَعروضَةٌ عَلَيَ؛(نهج الذكر : ج 4 ص 344) يكى از بافضيلت ترين روزهاى شما روز جمعه است . پس در اين روز ، فراوان بر من درود بفرستيد؛ زيرا درود شما به من …

معصوم شناسی مناظرات امام کاظم (عليه السلام) 2 . امام (عليه السلام) فرمود: «برو، خدمتي و كاري ندارم». و چون مرد روانه شد رو به ايشان كرد و گفت: «تعجب نمي كنيد اين مرد كه امشب خواهد مرد و قصد دارد كه فردا براي حل مشكل مرا ياري نمايد». پس هر دو برخاسته و بيرون رفتند در حاليكه به هم مي …

قرآن آيه شماره 3 از سوره مبارکه طلاق رزق بی پایان وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْراً و او را از جايى كه گمان ندارد روزى مى‏دهد؛ و هر كس بر خدا توكّل كند، كفايت امرش را مى‏كند؛ خداوند فرمان خود را به …

به زخم های جان من بنه ز لطف مرهمی به قلب زار من اگر شفا دهی چه می شود هر آن طبیب کآمدم فزون نمود درد من تو دردهای من اگر دوا کنی چه می شود

#روزت_را_زیبا_کن سلام حضرت باران ای مایه ی حیات و مماتم نگاه تو دستان گرم عاطفه ها در پناه تو دلها گرفت حضرت باران نیامدی خشکید چشم منتظرانت به راه تو @MahdiehTehran

?اسماعیل غافل? قسمت  7 ?مشهدی، که هم گیج شده بود و هم شرمنده، پیاده شد و گفت: خیلی ببخشید دستور خودتان بود. ?آقا اسماعیل با خنده گفت: – حالا برو مقداری هیزم بیاور تا یک چای درست کنیم بخوریم. ? مشهدی همین که خواست به جمع آوری هیزم مشغول بشود با کمال تعجب دید در باغ خودش در شهریار کرج …

? اسماعیل غافل? ?قسمت 6 ☄در این چند روز که مشغول زیارت بود. فکر اسماعیل، رهایش نمی کرد. آخر اسماعیل را هیچ کس تا حالا در حال عبادت ندیده است و به خاطر همین معروف شده بود به اسماعیل غافل. ?مشهدی، حسابی کلافه شده بود، اصلاً سر در نمی آورد که چرا امام رضا علیه السلام او را به اسماعیل …