بنده خدا

?صدقه بجا ، نیکوکارى ، نیکى به پدر و مادر و صله رحم

? پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم : « اَلصَّدَقَهُ عَلى وَجْهِها وَاصْطِناعُ الْمَعْروفِ وَ بِرُّ الْوالِدَیْنِ وَصِلَهُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَهً وَتَزیدُ فِى الْعُمْرِ وَ تَقى مَصارِ عَ السُّوءِ » ?صدقه بجا ، نیکوکارى ، نیکى به پدر و مادر و صله رحم ، بدبختى را به خوش بختى تبدیل و عمر را زیاد و از …

Read More »

پرنده هاى بهار

پرنده هاى بهار بهار با نفس تو ظهور خواهد کرد دوباره از تپش نبض لاله ها،  خورشيد دوباره دل به تماشاى باغ خواهم داد سکوت خانه ى ما را پرنده هاى بهار خزان سوخته، آن سان که خيمه زد در باغ قسم به داغ شقايق! قسم به زخم درخت!   کتاب ثانيه ها رامرور خواهد کرد نگاه پنجره را غرق …

Read More »

شوق ديدار موعود

شوق ديدار موعود تا اسير گردش خويشم،  بر نمى گردانم گرداب جاده ام،  پيچيده درمنزل؛ گردبارم عقده ها در دل پا به پاى سايه سردر پيش،  با نسيمى ميروم از خويش در شبى اينگونه وهم آور،  يافتن،  همرنگ گم کردن کاش امروزى نمى آمد تا که فردايى نمى ديدم باز در من؛سايه اى پنهان ـ روبه رو با مرگ ـ …

Read More »

انتظار

انتظار تمام خاک را گشتم به دنبال صداى تو اگر مؤمن،  اگر کافر،  به دنبال تو مى گردم دليل خلقت آدم! نخواهى رفت از يادم صدايم ازتوخواهد بود اگر برگردى، اى موعود! تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم نشان خانه ات را از تمام شهر پرسيدم   ببين باقى ست روى لحظه هايم، جاى پاى تو چرا دست …

Read More »

موعود

موعود تنها گواه پرسه ام در جستجوى آخرين موعود تنهاتر از باد وعطش با آب وآتش هم عنان بودم آرى ـ تمام خاک را گشتم به دنبال صداى تو ـ شبگير تا شبگير،  بر نطع نمک از جاده ى زنجير اکنون مرا بيهوده وامگذار وبى فردا به شب مسپار! موعود،  فرداى مرا با خود کجا بردى. که با فرياد ننگ …

Read More »

صبح بهار

صبح بهار فصل شکوفايى ماست،  صبح بهارى که دارى اى آسمانى ترينم! در آسمان مانده بر جاى با آسمانت انيسند گلهاى محبوب مهتاب باور کن اين ابرها هم،  ذوق چکيدن ندارند در شام سرد بيابان،  چشم انتظار تو مانده ست بعد از غروب ز مستان،  همراه آواز باران   شرقى ترين آفتاب است،  آيينه دارى که دارى صدکهکشان جاى پاى …

Read More »

رؤياى شکفته

رؤياى شکفته کوچه کوچه جستجو،  خانه خانه انتظار شهر من!شکفته اى در بهار مقدمش کينه را بگو: برو! از تمام سينه ها يک گل محمدى است، درشکنجه ى سکوت الفت جوان رسد،  شوق جاودان رسد آزمون قرنهاست،  اينکه ميرسد ز راه   شهر من! شکفته اى در تبسّم بهار در بهار ملتهب،  در بهار بى قرار سينه را بگو: بخوان!با …

Read More »

آواز ماه

آواز ماه سروده ام هر پگاه بدون تو درون مه گم شديم،  غريب وار غزل بخوان در سکوت، شبان من چراغ پر شور چشم کور من! بهشت بکرى است با توخاک سرد   که خفته است اين نگاه، بدون تو من ودل وهرچه راه،  بدون تو شکسته آواز ماه،  بدون تو سپيده دم شد سياه،  بدون تو زمانه غرق گناه، …

Read More »

آواز روشن

آواز روشن بهار آمد وسر زد به آشيانه ى من به بارگاه خداوندياش قبول افتاد گذشت آن همه شبهاى تلخ وجانفرسا زلال روشن آوازهاى او آميخت بخوان ترانه،  قنارى که بعد آمدنش   شکوفه کردغزلهاى عاشقانه ى من نيايش سحر وگريه ى شبانه ى من رسيد روشنى دل،  چراغ خانه ى من به بيقرارى احساس کودکانه ى من بهار آمد …

Read More »

بيا موعود

بيا موعود نمى دانم چه خط زد قهر حق،  پيشانى ما را دراين وادى به جز يوسف که داند چاره ى قحطى سجود وسر به زير،  موجب فيض سرافرازى ست به حال جسم خاکى،  طفل اشک از چشم بيرون شد يقين کرديم از اين مرداب راهى تا پناهى نيست   که اينک تيه، حيران است سرگردانى ما را عزيز مصر …

Read More »