اسلام شناسی -شمیم یار

و گاهي كه دلم به اندازه ي تمام غروب ها مي گيرد …

و گاهي كه دلم به اندازه ي تمام غروب ها مي گيرد … و من از تراكم سياه ابرها مي ترسم … و هيچ كس مهربانتر از تو نيست صدا مي زنم … كجاست آن يوسف گمگشته مهرباني كه چراغ هدايت به دست در زمين دادگري كند ؟ كجاست مهـدي … ؟ مرا در ياب …

ادامه نوشته »

به روي نديده ات قسم

به روي نديده ات قسم چشمان عاشقم در پي واژه اي مي گردند تا نامت را صدا كنند … اما چه كند واژه ها و چه بي معناست هر واژه اي در برابر معناي وجودت … از مهرباني « م » مي چينم … از هدايت « ه » را … از دادگري « د » را … و از …

ادامه نوشته »

ای آفتاب عمر!

ای آفتاب عمر! تا تو بیایی انتظار را قاب میکنم وبر لوح دلم می کوبم. فریاد را حبس می کنم وبه سکوت اجازه حضور می دهم. در نبود تو جام تلخ فراق را سر می کشم وسر به دوش هجران می نهم وبرای آمدنت دعا می کنم.

ادامه نوشته »

ای پیدا ترین پنهان من

ای پیدا ترین پنهان من! تا تو بیایی مروارید چشمانم رابرای سلامتیت صدقه می دهم وبرای آمدنت روزه سکوت می گیرم وبا جام وصال تو افطار می نمایم. نذر کرده ام که بیایی تا جان شیرین را فرش قدمها یت نمایم. پس بیا که نذر خود را ادا کنم.

ادامه نوشته »

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است

دلم برای ورود هر عشقی غیر از عشق تو بن بست است ودیده ام جز برای فراق تو نمی بارد. بیا که هجر توآیه”ان عذابی لشدید” را تفسیر می نماید. آقا جان!بحق کوچه وچادر خاکی بیا،بیا که سید علی ماتنهاست وچاهی ندارد که غصه هایش را بااو در میان بگذارد. بیا ورأس سبز شاپرکهایی باش که در جستجوی قبر یاس …

ادامه نوشته »