69. ديدار به اندازه موجب محبت بيشتر است ابوهريره (يكى از اصحاب پيامبر اسلام ) هر روز به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيد. پيامبر صلى الله عليه و آله به او فرمود: يا ابا هريرة زرنى غبا، تزدد حبا: اى ابو هريره ! يك روز در ميان به ديدار من بيا، تا بر دستى تو …
ادامه نوشته »کتاب : حكايت هاى گلستان سعدى به قلم روان
68. آرامش در سايه قناعت
68. آرامش در سايه قناعت عمر يكى از شاهان ، به پايان رسيد. چون جانشين نداشت چنين وصيت كرد: ((صبح ، نخستين شخصى كه از دروازه شهر وارد گرديد، تاج پادشاهى را بر سرش بگذاريد و كشور را در اختيارش قرار دهيد.))
ادامه نوشته »67. اعتراض به عابد بى خبر از عشق
67. اعتراض به عابد بى خبر از عشق در يكى از سفرهاى مكه ، گروهى از جوانان باصفا و پاكدل ، همدم و همراه من بودند و زمزمه عارفانه مى نمودند و شعرى مناسب اهل تحقيق مى خواندند و با حضور قلبى خاص به عبادت مى پرداختند.
ادامه نوشته »66. نعره شوريده دل
66. نعره شوريده دل يك شب از آغاز تا انجام ، همراه كاروانى حركت مى كردم . سحرگاه كنار جنگلى رسيديم و در آنجا خوابيديم . در اين سفر، شوريده دلى (193) همراه ما بود، نعره از دل بركشيد و سر به بيابان زد، و يك نفس به راز و نياز پرداخت . هنگامى كه روز شد، به او …
ادامه نوشته »65. با نيكى كردنت عيبجو را شرمنده ساز
65. با نيكى كردنت عيبجو را شرمنده ساز پيش يكى از خردمندان بزرگ گله كردم كه فلان كس گواهى داده كه من فاسق هستم . او در پاسخ گفت : تو با نيكى كردن به او، او را شرمنده ساز. تو نيكو روش باش تا بدسگال به نقص تو گفتن نيابد مجال چو آهنگ بربط بود مستقيم كى از دست …
ادامه نوشته »64. گله از عيبجويى مردم
64. گله از عيبجويى مردم لطف و كرم الهى باعث شد كه گم گشته و گمراه شده اى در پرتو چراغ توفيق به راه راست هدايت شد و به مجلس حق پرستان راه يافت و به بركت وجود پارسايان پاك نهاد و باصفا، صفات زشت اخلاقى او به ارزشهاى عالى اخلاقى تبديل گرديد و دست از هوا و هوس كوتاه …
ادامه نوشته »63. نور معرفت در دل كم خور
63. نور معرفت در دل كم خور گويند: عابدى يك شب ده من غذا خورد و تا سحر يك ختم قرآن (191) در نماز قرائت نمود. صاحبدلى اين حكايت را شنيد و گفت : ((اگر آن عابد نصف نانى مى خورد و مى خوابيد، مقامش در نزد خدا برتر بود. (زيرا كيفيت قرائت مهم است نه كميت آن . )) …
ادامه نوشته »62. ادب را از بى ادبان آموختم
62. ادب را از بى ادبان آموختم از لقمان حكيم پرسيدند: ادب را از چه كسى آموختى ؟ در پاسخ گفت : از بى ادبان . هرچه از ايشان در نظرم ناپسند آمد از انجام آن پرهيز كردم . نگويند از سر بازيچه حرفى كزان پندى نگيرد صاحب هوش و گر صد باب حكمت پيش نادان بخوانند آيدش بازيچه در …
ادامه نوشته »61. كرامت آوازه خوان ناخوش آواز و نازيبا
61. كرامت آوازه خوان ناخوش آواز و نازيبا (سعدى مدتى در مدرسه مستنصريه بغداد در نزد شيخ اجل ، ابوالفرج بن جوزى (وفات يافته در سال 636 ه . ق ) درس خوانده بود و از موعظه هاى او بهره مند شده بود. در اين رابطه سعدى مى گويد:)
ادامه نوشته »60. پند لقمان حكيم
60. پند لقمان حكيم كاروانى تجارتى از سرزمين يونان عبور مى كرد و همراهشان كالاهاى گرانبها و بسيارى بود. رهزنان غارتگر به آنها حمله كردند و همه اموال كاروانيان را غارت نمودند. بازرگان به گريه و زارى افتادند و خدا و پيامبرش را واسطه قرار دادند تا رهزنان به آنها رحم كنند، ولى رهزنان به گريه و زارى آنها …
ادامه نوشته »