کتاب : حكايت هاى گلستان سعدى به قلم روان

28. برترى زور علم بر زور تن

28. برترى زور علم بر زور تن كشتى گيرى در فن كشتى گيرى قهرمان قهرمانان كشتى بود و سيصد و شصت رمز پيروزى در كشتى بر حريف را مى دانست و هر روز با بكار بردن يكى از آن رموز، كشتى مى گرفت . او به يكى از جوانان علاقمند بود، و سيصد و پنجاه و نه رمز پيروزى در …

ادامه نوشته »

27. آهى كه خرمن هستى ظالمى را خاكستر كرد

27. آهى كه خرمن هستى ظالمى را خاكستر كرد در زمانهاى قديم ، حاكم ظالمى بود كه هيزم كارگرهاى فقير را به بهاى اندك مى خريد و آن را به قيمت زياد به ثروتمندان مى فروخت . صاحبدلى (يكى از اهل باطن ) از نزديك او عبور كرد و به او گفت : مارى تو كه كرا ببينى بزنى يا …

ادامه نوشته »

26. پاداش زيادتر از براى انسان پرتلاش

26. پاداش زيادتر از براى انسان پرتلاش يكى از شاهان عرب به نزديكانش گفت : ((حقوق ماهانه فلان كس را دو برابر بدهيد، زيرا همواره ملازم درگاه و آماده اجراى فرمان است ، ولى ساير خدمتكاران به لهو و سرگرميهاى باطل اشتغال دارند و در خدمتگذارى سستى مى كنند. ))

ادامه نوشته »

25. نجات وزير نيكوكار به خاطر صداقت و پاكى

25. نجات وزير نيكوكار به خاطر صداقت و پاكى پادشاه ديار زوزن (حدود نيشابور) وزيرى پاك سرشت ، بزرگوار و نيك محضر داشت كه هنگام ملاقات به همگان خدمت مى كرد و در غياب اشخاص ، از آنها به نيكى ياد مى نمود. از قضا روزى كارى از او سر زد كه مورد خشم شاه قرار گرفت و اموال او …

ادامه نوشته »

24. پرهيز از ستيز با نااهلان

24. پرهيز از ستيز با نااهلان (عمرو ليث صفارى دومين پادشاه خاندان صفارى (265 – 287 ه ق ) برادر يعقوب ليث ، غلامانى داشت ) يكى از غلامانش فرار كرده بود، چند نفر به دنبال او رفتند و او را گرفته ، نزد شاه آوردند. يكى از وزيران شاه كه نسبت به آن غلام سابقه سويى داشت ، به …

ادامه نوشته »

23. نتيجه پناهندگى به خدا و پاداش احسان

23. نتيجه پناهندگى به خدا و پاداش احسان يكى از پادشاهان به بيمارى هولناكى كه نام نبردن آن بيمارى بهتر از نام بردنش است ، گرفتار گرديد. گروه حكيمان و پزشكان يونان به اتفاق راءى گفتند: چنين بيمارى ، دوا و درمانى ندارد مگر اينكه زهره (كيسه صفرا) يك انسان داراى چنين و چنان صفتى را بياورند (و آن پادشاه …

ادامه نوشته »

22. قصاص روزگار

22. قصاص روزگار فرمانده مردم آزارى ، سنگى بر سر فقير صالحى زد، در آن روز براى آن فقير صالح ، توان و فرصت قصاص و انتقام نبود، ولى آن سنگ را نزد خود نگهداشت . سالها از اين ماجرا گذشت تا اينكه شاه نسبت به آن فرمانده خشمگين شد و دستور داد او را در چاه افكندند. فقير صالح …

ادامه نوشته »

21. كيفر ستمگر مغرور و غافلگير

21. كيفر ستمگر مغرور و غافلگير يكى از وزيران مغرور و غافل ، خانه يكى از افراد ملتش را ويران كرد، بى خبر از سخن حكيمان فرزانه كه گفته اند: آتش سوزان نكند با سپند آنچه كند دود دل دردمند(89)

ادامه نوشته »

20. بنياد ظلم از اندك شروع شود

20. بنياد ظلم از اندك شروع شود روايت كرده اند: براى انوشيروان عادل در شكارگاهى ، گوشت شكارى را كباب كردند، نمك در آنجا نبود، يكى از غلامان به روستايى رفت تا نمك بياورد.انوشيروان به آن غلام گفت : ((نمك را به قيمت روزانه (نه كمتر )خريدارى كن ، تا آيين نادرستى را بنيانگذارى و در نتيجه روستا خراب نگردد.))

ادامه نوشته »

19. تمجيد از سخاوت شاهزاده

19. تمجيد از سخاوت شاهزاده پادشاهى از دنيا رفت و ملك و گنج فراوانى نصيب فرزندش شد، شاهزاده دست كرم و سخاوت گشود و به سپاهيان و ملت ، نعمت فراوان بخشيد: نياسايد مشام از طبله (85) عود بر آتش نه كه چون عنبر ببويد بزرگى بايدت بخشندگى كن كه دانه تا نيفشانى نرود(86)

ادامه نوشته »