اسلام شناسی -شمیم یار

ققنوس

ققنوس شب که روشن ميشود ابيترين فانوسها قرنها بيهوده مى گردم،  نمى يابم تو را باکدامين شعله رقصيدي که حالاسالهاست مهربان من! به اشراق نگاه شرقى ات کى به گلبانگ اذان تو،  شعورشعرها! در مبارکباد يک آدينه مى آيى ومن   ياد چشمان تو مى افتم در اقيانوسها نامى از تو نيست در خميازه قاموسها بال مى گيرند از خاکسترت …

ادامه نوشته »

نذر موعود

نذر موعود از آسمانها بچرخان، چشمى بر اين خاک،  موعود! بى آفتاب نگاهت،  بى تابش گاهگاهت برگير فانوسها را،  درياب کابوسها را! در اين غروب غم آهنگ، در بازيرنگ ونيرنگ با زخم،  زخمِ شکفته،  با دردهاى نگفته، در کوچه باغانِ مستى،  تا پنجمين فصل هستى اين فصل، فصل ظهوراست آيينه ها غرق نور است   برخاک سرديکه مانده ست اينگونه …

ادامه نوشته »

روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت

‍ اولین سلام صبحگاهی روز جمعه، روز خودت، روز منتظرانت به سراغ حافظ رفتم تا با فالی دلِ شکسته و سینه ی زخمی ام را مرهمی باشم. می دانی چه آمد؟ یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور…. نه… غم می خورم، نه غم می خورم بخاطر روزهایی که نبوده ای تا لحظات تلخ غم را کنارم باشی. …

ادامه نوشته »

پرنده هاى بهار

پرنده هاى بهار بهار با نفس تو ظهور خواهد کرد دوباره از تپش نبض لاله ها،  خورشيد دوباره دل به تماشاى باغ خواهم داد سکوت خانه ى ما را پرنده هاى بهار خزان سوخته، آن سان که خيمه زد در باغ قسم به داغ شقايق! قسم به زخم درخت!   کتاب ثانيه ها رامرور خواهد کرد نگاه پنجره را غرق …

ادامه نوشته »

شوق ديدار موعود

شوق ديدار موعود تا اسير گردش خويشم،  بر نمى گردانم گرداب جاده ام،  پيچيده درمنزل؛ گردبارم عقده ها در دل پا به پاى سايه سردر پيش،  با نسيمى ميروم از خويش در شبى اينگونه وهم آور،  يافتن،  همرنگ گم کردن کاش امروزى نمى آمد تا که فردايى نمى ديدم باز در من؛سايه اى پنهان ـ روبه رو با مرگ ـ …

ادامه نوشته »

انتظار

انتظار تمام خاک را گشتم به دنبال صداى تو اگر مؤمن،  اگر کافر،  به دنبال تو مى گردم دليل خلقت آدم! نخواهى رفت از يادم صدايم ازتوخواهد بود اگر برگردى، اى موعود! تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم نشان خانه ات را از تمام شهر پرسيدم   ببين باقى ست روى لحظه هايم، جاى پاى تو چرا دست …

ادامه نوشته »

موعود

موعود تنها گواه پرسه ام در جستجوى آخرين موعود تنهاتر از باد وعطش با آب وآتش هم عنان بودم آرى ـ تمام خاک را گشتم به دنبال صداى تو ـ شبگير تا شبگير،  بر نطع نمک از جاده ى زنجير اکنون مرا بيهوده وامگذار وبى فردا به شب مسپار! موعود،  فرداى مرا با خود کجا بردى. که با فرياد ننگ …

ادامه نوشته »

صبح بهار

صبح بهار فصل شکوفايى ماست،  صبح بهارى که دارى اى آسمانى ترينم! در آسمان مانده بر جاى با آسمانت انيسند گلهاى محبوب مهتاب باور کن اين ابرها هم،  ذوق چکيدن ندارند در شام سرد بيابان،  چشم انتظار تو مانده ست بعد از غروب ز مستان،  همراه آواز باران   شرقى ترين آفتاب است،  آيينه دارى که دارى صدکهکشان جاى پاى …

ادامه نوشته »

رؤياى شکفته

رؤياى شکفته کوچه کوچه جستجو،  خانه خانه انتظار شهر من!شکفته اى در بهار مقدمش کينه را بگو: برو! از تمام سينه ها يک گل محمدى است، درشکنجه ى سکوت الفت جوان رسد،  شوق جاودان رسد آزمون قرنهاست،  اينکه ميرسد ز راه   شهر من! شکفته اى در تبسّم بهار در بهار ملتهب،  در بهار بى قرار سينه را بگو: بخوان!با …

ادامه نوشته »

آواز ماه

آواز ماه سروده ام هر پگاه بدون تو درون مه گم شديم،  غريب وار غزل بخوان در سکوت، شبان من چراغ پر شور چشم کور من! بهشت بکرى است با توخاک سرد   که خفته است اين نگاه، بدون تو من ودل وهرچه راه،  بدون تو شکسته آواز ماه،  بدون تو سپيده دم شد سياه،  بدون تو زمانه غرق گناه، …

ادامه نوشته »