كتاب : گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

نسخه نوشتنى براى فرزند دار شدن

نسخه نوشتنى براى فرزند دار شدن حروف زير را بر پهلوى راست زن بنويسد و بعد يك گوسفند سياه فربه در زير سقف بكشد و به چهل مؤ من بدهد و ل و ان رانا س ى ر ت ب ه ال ج ب ال او ق ط ت ب ه ال ارض او ك ل م ب ه ال …

ادامه نوشته »

براى صاحب فرزند شدن

براى صاحب فرزند شدن جوز بويا، يك مثقال ، كندر يك مثقال ، دارچين يك مثقال ، هل مكه يك مثقال ، مصطكى سه مثقال ، تخم زردك سه مثقال ، خارخسك سه مثقال بگيرد و همه اين گياهان داروئى نامبرده را خوب با هم بكوبد و نرم كند و به پنج قسمت كند و هر قسمت را با دو …

ادامه نوشته »

پاينده قرآن پاينده قرآن…

پاينده قرآن پاينده قرآن ناگه خبرى خواهد شد فتح و ظفرى خواد شد باطل سپرى خواهد شد شب را سحرى خواهد شد عصر نوين آيد خسرو و دين آيد (( جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا)) گرچه گره از كار كسى نگشادم گره از اينكه به كارى نزدم دلشادم بارى از دوش كسى برنگفتم بارى بار خود …

ادامه نوشته »

پاينده قرآن پاينده قرآن.

پاينده قرآن پاينده قرآن با اهل هدف همدوشيم از مى ، وحدت مى نوشيم ديده زدنيا مى پوشيم در راه خدا مى كوشيم غم مخور اى شاها از حيله اعدا (( جاء الحق زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا))  

ادامه نوشته »

پاينده قرآن پاينده قرآن

پاينده قرآن پاينده قرآن مانسل جوان آگاهيم مشتاق كلام اللهيم آل على را مى خواهيم با حق صفتان همراهيم از پا ننشستيم پيمان نشكستيم (( جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا ))  

ادامه نوشته »

سرود زيباى امام زمان

سرود زيباى امام زمان اى قائم آل طاها اى نور دو چشم زهرا اى زينت عرش اعلا اى مظهر جود و تقوا اى حجت يزدانى تو حافظ قرآنى (( جاء الحق زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا))  

ادامه نوشته »

يار در كنار من

يار در كنار من يار نزديكتر از من بمن است وين عجبتر كه من وى دورم چه كنم باكه توان گفت كه يار در كنار من و من مهجورم  

ادامه نوشته »

لطيفه59

لطيفه با يكى از دوستان تمرين منبر داشتيم ، او يزدى يود، يك مقدارى صبحت نمود و بعد خواست روضه بخواند، روضه ذوالجناح را شروع كرد و با لهجه يزدى گفت : حضرت زينب به ذوالجناح گفت : ذوالجناح راستش بگو حسين را چه كردى ؟

ادامه نوشته »

لطيفه58

لطيفه يكى از دوستان نقل مى كرد در خانه اى مشغول روضه خوانى بودم مى خواستم اين شعر را بخوانم : از آن ترسم كه آتش برفروزد ميان خيمه بيمارم بسوزد شعر را فراموش كرده بودم و مصرع اول را اشتباهى خواندم لذا هول شدم و گفتم : از آن ترسم كه آتش شعله ور شد ميان خيمه بيبمارم يور …

ادامه نوشته »

لطيفه57

لطيفه مداحى داخل دسته عزادارى بر روى چهار پايه ايستاد بود و شعرى مى خواند ((ديدى كه شجاعت به جهان شد زكه ظاهر)) اين مصرع اول شعر بود هر چه خواند مصرع بعد را يادش نيامد، فقط مى دانست آخرش حبيب بن مظاهر است سرانجام گفت : ديدى كه شجاعت بجهان شد زكه ظاهر او او او او او او …

ادامه نوشته »