آدينه درداست، اين که مى فشرد سينه ى مرا آنان که سال هاست ز زنجير بسته اند سوگند خورده اند که اين بار بشکنند حاشا که حيله بازى شان، مانعى شود تيغم غلاف مرگ شد (آقا) شتاب کن! بيدار مى کند تب دير …
ادامه نوشته »آدينه درداست، اين که مى فشرد سينه ى مرا آنان که سال هاست ز زنجير بسته اند سوگند خورده اند که اين بار بشکنند حاشا که حيله بازى شان، مانعى شود تيغم غلاف مرگ شد (آقا) شتاب کن! بيدار مى کند تب دير …
ادامه نوشته »