صبح فرج پردهى شب بدَرد، چهره اگر بگشائى آفتابى ودل منتظران تشنهى توست باقى عشق تويى، از تو بقا يافته عشق غم دل را بتوان با تو به يک سفره نشست دست تنهاى خليل است ومقابل، صف پيل نشود قامت پيداى تو را پنهان …
ادامه نوشته »صبح فرج پردهى شب بدَرد، چهره اگر بگشائى آفتابى ودل منتظران تشنهى توست باقى عشق تويى، از تو بقا يافته عشق غم دل را بتوان با تو به يک سفره نشست دست تنهاى خليل است ومقابل، صف پيل نشود قامت پيداى تو را پنهان …
ادامه نوشته »