? نماز با طمأنینه در سرمایی که اشک چشم یخ میزد ? مرحوم راشد نقل میکند: اواسط زمستان بود که هیزم ما تمام شد. پدرم عازم کاریزک گشت تا هیزم بیاورد، مرا نیز با خود برد. ? یک ساعت مانده به اذان صبح از کاریزک برای رفتن به تربت به راه افتادیم، زیرا اگر میماندیم تا آفتاب برآید، یخ زمین …
ادامه نوشته »