اصفهان❄️

اصفهان❄️ با احمد رفته بودیم اصفهان. با یکی دو نفر بگو مگو شد. 💢یکباره یک دعوای حسابی راه افتاد. فردا صبح به دادگاه اصفهان رفتیم. قاضی نگاهی کرد و گفت: احمد بیابانی شما هستی؟! ✳️نگاهی به پرونده ها کرد و گفت: شما چیکار کردی، بیست شاکی داری. به من بگو چطور از پس این بیست نفر برآمدی؟ ✅احمد لبخندی زد …

ادامه نوشته »

پاراچنار❄️

پاراچنار❄️ در شمال پاکستان و در منطقه ای که در مرز افغانستان واقع شده، پاراچنار قرار دارد. 🔆مردم این منطقه همگی شیعه و بسیار علاقمند به جمهوری اسلامی هستند. 💢تصویر رهبر انقلاب و حتی شهدای دفاع مقدس در منازل بیشتر شیعیان پاراچنار قرار دارد. آنها در تمام مراسمات خود پرچم ایران را با خود حمل می‌کنند. برای همین پاراچنار به …

ادامه نوشته »

فاجعه منا❄️

فاجعه منا❄️ پدر شهیدان فخارنیا در صبح روز عید قربان به سراغ مدیر کاروان رفت و گفت: برویم برای رمی جمرات؟ ✳️مدیر کاروان گفت: حاج آقا شما نه! برای شما نایب می‌گیرم. وقتی تعجب حاجی را دید گفت: دیشب فرزند شهید شما به خواب من آمد و گفت: برای پدرم فردا نایب بگیرید و… ✅این رویای صادقه باعث شد که …

ادامه نوشته »

کارگر❄️

کارگر❄️ در قم طلبه بود. با شهیدان میثمی هم حجره بودند. 🌷مصطفی ردانی پور یک عاشق واقعی بود. سه شنبه ها با دوستانش با پای پیاده عازم جمکران بود. ✳️وقتی مریض شد، برادرش به دیدنش آمد. وسایلش را جمع کرد تا به اصفهان برگردند. 💢یک کیسه لباسهای کارگری داشت. از دوستانش پرسید: این ها چیست؟ گفت: مصطفی روزهای آخر هفته …

ادامه نوشته »

❄️سلام بر مهدی (عج)❄️

❄️سلام بر مهدی (عج)❄️ 🌺سلام بر عدالت مهدی که جهان تشنه اوست. 🌺سلام بر زنده کننده اسلام واقعی که مکتب راستین رسول الله (ع) و فرزندانش را جهانی می کند. 🌺سلام بر ناجی مستضعفین و دردمندان جهان. 🌺سلام بر نهضت حسینی مهدی (عج) که دوباره عاشورا و پیام عاشوراییان را زنده می کند. 🌺سلام بر او که عقل ها را …

ادامه نوشته »

یا علی اکبر❄️

یا علی اکبر❄️ فرمانده گردان علی اکبر ع در لشکر فاطمیون بود. او در قم و در خانواده روحانی و افغان بزرگ شده بود. 💎مهدی صابری علاقه خاصی به حضرت علی اکبر داشت. او یکی از شجاع‌ترین و دلیرترین فرماندهان میدانی تیپ فاطمیون بود… ✳️یکبار به آقا مهدی اطلاع می‌دهند که عده‌ای از رزمندگان فاطمیون زخمی شده‌اند و به دلیل …

ادامه نوشته »

بیا شلمچه❄️

بیا شلمچه❄️ فرزند شهید ملکپور که بعد از تولد پدر به دنیا آمد می‌گفت: سالها بعد و در اواخر دهه هفتاد آرزو داشتم به شلمچه بروم و محل شهادت پدر را ببینم. ✳️یک شب پدر به خوابم آمد و گفت: بیا شلمچه. گفتم من هیچ پولی ندارم. حداقل شصت هزار تومان هزینه دارد. گفت برو از بانک که حساب باز …

ادامه نوشته »

دیدار❄️

دیدار❄️ در روستاهای شیراز زندگی میکرد. در جایی که الان به شهید آباد معروف شده. ✳️عبدالمطلب اکبری کر و لال بود. کسی او را تحویل نمیگرفت. اما خیلی مهربان بود. تا میتوانست به مردم کمک میکرد. 🔆زمانی که دوست صمیمی او شهید شد. در کنار قبر او صورت یک قبر کشید و گفت: اینجا برای من است. بقیه او را …

ادامه نوشته »

گمنامی❄️

گمنامی❄️ در مسیر همدان به کرمانشاه بودیم. به شهر بهار رسیدیم. ✳️یکباره تصویر ابراهیم بر روی شیشه یک مغازه جلوه گری میکرد. پیاده نشدم. از داخل ماشین عکس گرفتم. ✅یادم افتاد که وقتی برای آخرین بار عازم جبهه بود، به من گفت: میخواهم چیزی از من نماند. میخواهم هیچ حرفی از من نباشد. گویی اصلا کسی به اسم ابراهیم هادی …

ادامه نوشته »