امر به معروف❄️ رفتیم ترمینال و سوار اتوبوس شدیم. با شروع حرکت راننده ضبط را روشن کرد. آنچه که پخش می شد آهنگ مبتذل بود. منتظر عکس العمل سید بودم. ✅سید از جای خود بلند شد و پیش راننده رفت. با خودم گفتم حتما برخورد شدیدی با راننده دارد. 🌷 اما سید با نرمی و لطافت گفت: اگر نمی خواهی …
ادامه نوشته »فاطمیون❄️
فاطمیون❄️ ما غافل بودیم. از پتانسیل فعالی که در کنار ما قرار داشت. 🔆از انسانهای نجیب و کم توقع که پای آرمان های شیعه و انقلاب، از جان خود خواهند گذشت. ✳️در کنار ملت ایران، مردان وزنان مسلمان افغان حضور دارند که چهار دهه است با هم برابر و برادرند. 💐در دفاع مقدس حدود دو هزار افغان در جبهه های …
ادامه نوشته »اخلاق عملی❄️
اخلاق عملی❄️ ابراهیم ظاهر ساده ای داشت. در قید و بند دنیا نبود. 📜از ابراهیم هیچ وصیتنامه مکتوبی وجود ندارد. اما تمام رفتار و اعمالش برلی ما وصیت و نصیحت است. ✅بی دلیل نبود که فرمود: او الگوی اخلاق عملی است… 📚بانشر شهید هادی در محضر شهدا باشید. @Nashrhadi
ادامه نوشته »به یاد رفقا❄️
به یاد رفقا❄️ بازم مثل همیشه روی زمین خوابیده بود. بهش میگم برادر من، رو زمین میخوابی بدن درد میگیری! ✳️او مثل همیشه بهم میگه یه روز دلیل کارهامو بهت می گم. خب من خواهرم دلم میسوزه. اما چه کنم که حرف به گوش شما نمیره…. ✅آن شب همینطور زیر لب با خودم حرف میزدم که بیدار شد. گفتم: داداش …
ادامه نوشته »به نام پدر❄️
به نام پدر❄️ یکی از کسانی که تاثیر فراوان در شخصیت ابراهیم هادی داشت، مرحوم مشهدی حسین پدر ایشان بود. ✳️پدر ابراهیم انسان وارسته ای بود. اهل شوخی و خنده و… او با فرزندانش رفیق بود. انسانی بود که به رضایت خدا بسیار اهمیت میداد. همیشه چراغ سردر خانه را روشن میگذاشت تا کوچه تاریک نباشد. ✅وقتی وارد خانه می …
ادامه نوشته »هرچه خدا بگوید❄️
هرچه خدا بگوید❄️ در تصویر زیر شهیدان ماشالله عزیزی و ابراهیم و جواد افراسیابی کنار هم هستند. ✳️ماشالله همان شخصی است که ارادت خاصی به ابراهیم داشت. بعد از ماجرایی که در میدان مین برایش پیش آمد، ارادت او دوچندان شد. اما در تصویر ابراهیم و جواد، سیبیل های خود را زده اند‼️ ماجرا از این قرار است که ابراهیم …
ادامه نوشته »شفا❄️
شفا❄️ هيچ خبري از محمد نداشتم. چند سال قبل ناراحتي قلبي من شديد شد. آنقدر كه هيچ كاري نمي توانستم انجام دهم. تا اينكه انتظار من به سر آمد.! ✅یك شب در عالم رويا پسر من محمد با لباس سپاه ويك اتومبيل زيبا به ديدار من آمد. با هم به بهشت زهرا بر سر مزار حسين، پسر ديگرم رفتيم. آنجا …
ادامه نوشته » آبان ماه سال 59 بود.
آبان ماه سال 59 بود. 💢روز عاشورا آماده شدم تا به هيئت بروم ساعت ده صبح بود .يكدفعه ضعف شديدي در بدنم حس كردم. گويي جان از بدنم خارج مي شد. همان جا كنار در نشستم. ✳️نفهميدم خواب بودم يا بيدار. يكدفعه محمد پسرم را ديدم كه با فرق خونين روي زمين افتاده! چند روزي ازعاشوراگذشت. شخصي كه مي …
ادامه نوشته »دنیای شهدا❄️
دنیای شهدا❄️ شانزده سال بیشتر نداشت. یکشب باهاش صحبت کردم. ✅علی میگفت: هیچ چیز این دنیا من را راضی نمیکند. ✳️رفتم دنبال پول، شهرت، تحصیل و… اما به این نتیجه رسیدم که هیچ چیزی در این دنیا مرا سیر نمیکند… 💢بهترین چیزی که به ذهنم رسید حضور درجبهه بود. یکنفر از من پرسید برای چه به جبهه آمدی؟ گفتم برای …
ادامه نوشته »خبر از شهادت❄️
خبر از شهادت❄️ علی سیفی در لشکر عاشورا فعال بود. بعد به لشکر سیدالشهداع آمد. بعد به لشکر 25 کربلا رفت و سپس به لشکر ولی عصرعج رفت. ✅او میخواست کسی او را نشناسد. میخواست تنها باشد اما هرجا میرفت، آنجا غوغا میکرد و همه را با خدا و اهل بیت آشنا مینمود. 🌷علی به عنوان غواص در والفجر8 وارد …
ادامه نوشته »