فتح باب

فتح باب بيا که کوه صبرمن، کف برآب ميشود کبود جنگل غم وصبور زخم بيتوام تو مثل غنچه،  روشني؛ پراز تب شکفتنى زبان سبز آسمان،  نزول وحى چشم تو سخاوت کلام تو،  کليد رمز ورازها بُراق تيز پاى تو،  حرير اوج آسمان به احترام چشم تو،  زمين قيام ميکند دخيل بسته ام به تو دل شکسته را،  بيا! دوباره خنده …

ادامه نوشته »

تو مى آيى

تو مى آيى اگر چه از تو دورم،  از غمت لبريز لبريزم تو با يک قاب قوسين ازحضور عشق سرشارى من از خاکستر بال کبوتر،  بى تو فهميدم چنان ازگريه ام آرامش دريا بههم خورده است (تو ميآيى) پرستوها که برگشتند،  ميگفتند به زير سايه ى چشمت،  اگر روزى بياسايم   بهار مهربان من! ببين! پاييز پاييزم من آن جبريل …

ادامه نوشته »

استغاثه

استغاثه اين جابهار،  بى تو لگدکوب ميشود شهد بهار، سهم ملخهاى آفت است آلوده است فرصت زيتونى زمين تعميد مى دهند گناه قبيله را حتى هواى شهر ورم کرده از شهيد باران بگير!تا نشود خشک، ريشه ها   هرگل به جرم بوى توجاروب ميشود سيب تمام باغچه چوب ميشود تقويم انتظار تو آشوب ميشود عيسى هزار مرتبه مصلوب ميشود! ازکوچه …

ادامه نوشته »

آيه تنزيل

آيه تنزيل چه غوغا ميکند آيينه وقنديل در چشمت تو را زيبا از آن کردند،  تا در آسمان باشى کسى تورات رابا لهجه ى سبز نگاهت خواند لبت قرآنى وموج صدايت آسمان خيزست هزاران دشنه ميريزد به خاک ازبوى تو، آنگاه ازآن هنگامه ميترسم، که روزى مثل من حتى من از طرز نگاهت،  پشت اين ديوار دانستم   اگر روزى …

ادامه نوشته »

در جمعه اى روشن

در جمعه اى روشن چنان پيچيده در دشت دلم امشب طنين سبز آوايت تورا ميخواهم ازجان بيشتر، بالا بلند آسمان درمشت! بيا،  اى چشمهايت جنت المأوا،  که در دنياى وانفسا شب آمد،  سايه گستر شد، کبوتر در دل آيينه پرپر شد يقين دارم که ميآيي؛نسيمى سبزپوش اين را بشارت داد بهار پر تپش درسينه ات، نبض زمان دردست تو، افسوس …

ادامه نوشته »

آن هميشه خوب

آن هميشه خوب ازشانه اش شکوفه ميريزد، مرديکه وسعتش بهارانيست برتکدرخت جاده ميبندد،  اسب سپيدوخسته ى خود را من ديده ام شهاب مى ريزد از گوشه گوشه ى رداى او افسوس باد هاى ده روزه،  بوى بهار را نياوردند با نان وبا کبوتر وزيتون، کاش آن هميشه خوب برگردد   ميآيد ازغبار آن سوها، در يک شبى که تُرد وبارانيست …

ادامه نوشته »

غزل تکسوار

غزل تکسوار ديرى است دل گرفته است ازروزگاراى اشک! آيا دل تو نشکست،  وقتى که سفر همان را ـ صد دل گلايه دارم ـ بر زخم هاى جانم تا زين دل سفاليآئينه اى بسازيم گفتى: (بهارسبزى است)، گفتم: (هميشه بى او گم کرده ايم چنديست،  عشق قديممان را اما به همّت تو،  خواهم کشيد در دل   يک (يا على) …

ادامه نوشته »

فصل تو شد

فصل تو شد ميخواهم آرى خوب باشم، خوبتر!برگرد امشب دعاى ساقه هايم نام سبز توست فصل تو شد گويا که نامت مثل نيلوفر امشب بيابان در بيابان،  مار ميرويد شمشيرها در انحناى خشم پوسيدند يک روزديگرآمد امّا بيغزل، طى شد   اين رانميخواهى ـ توخوب من ـ مگربرگرد ميخشکم آخر زير باران تبر، برگرد! پيچيده امشب در همه کوه وکمر …

ادامه نوشته »

به لهجه باران

به لهجه باران به لهجهى باران، مرا بخوان،  امشب! سبکتر از خواب وزلالتر از آب چه ساده ميآيى…وناگهان با تو بگو صميميتر! نميروى ديگر مراکه ازهر شب، پرنده تر هستم   که پر بگيرم تا به آسمان امشب توميرسى روشن، چه بيکران امشب پر از تبسّم شد،  زمين،  زمان امشب کرامتى فرما،  بمان! بمان! امشب به لهجه ى باران،  بخوان …

ادامه نوشته »

با باغبان اشراق

با باغبان اشراق روح خاکستر من! کجايى؟ کهکشان!آسمان! سال نورى! مشترى بر تو، کيوان وزهره! صاعقه! ابر! باران! جوانه! سمت قوس مدار تکامل! ارتفاع سحر! صبح پيچان باغبان فلق! بذر فردا بيستون! آسمان! راه شيرين! فاتحه!قدر!والعصر!ياسين! قبله!سجاده! نيّت!نيايش نافله! نازدانه! نوازش! آشکارحسن!غيب نرگس!   بحر شعله ور من! کجايى؟ ژرف پهناور من! کجايى؟ سوى آن سوترمن!کجايى؟ رويش باور من! کجايى؟ …

ادامه نوشته »