51. دو حالت عارفان وارسته

  51. دو حالت عارفان وارسته يكى از عرفان و صالحان سرزمين لبنان (كوهى در شام نزديك جبل عامل ) كه در ميان عرب به مقامات عالى و داراى كرامات و كارهاى فوق العاده شهرت داشت به مسجد جامع دمشق آمد، كنار حوض كلاسه رفت تا وضو بگيرد، ناگاه پايش لغزيد و به داخل آب افتاد و با رنج بسيار …

ادامه نوشته »

50. من آنم كه خود مى دانم

50. من آنم كه خود مى دانم يكى از بزرگان را در مجلسى ، بسيار ستودند و در وصف نيكيهاى او زياده روى كردند. او سر برداشت و گفت : ((من آنم كه خود مى دانم . )) (خودم را مى شناسم ، ديگران از عيوب من بى خبرند.) شخصم (162) به چشم عالميان خوب منظر است وز خبث باطنم …

ادامه نوشته »

49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است

49. خوابيدن تو بهتر از عيبجويى است به خاطرم هست كه در دوران كودكى ، بسيار عبادت مى كردم و شب را با عبادت به سر مى آوردم . در زهد و پرهيز جديت داشتم . يك شب در محضر پدرم نشسته بودم و همه شب را بيدار بوده و قرآن مى خواندم ، ولى گروهى در كنار ما خوابيده …

ادامه نوشته »

48. زاهد دغلباز

48. زاهد دغلباز زاهدنمايى مهمان پادشاه شد، وقتى كه غذا آوردند، كمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامى كه مشغول نماز شد، بيش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نيكى شاه به او بيفزايد.

ادامه نوشته »

47. دورى از سالوسان خوش نما

47. دورى از سالوسان خوش نما چندتن از رهروان همدل و همدم سير و سياحت كه شريك غم و شادى همديگر بودند، براى سفر حركت كردند. من از آنها خواستم كه مرا نيز رفيق شفيق همراه خود كنند و با خود ببرند. آنها با تقاضاى من موافقت نكردند، پرسيدم : ((چرا موافقت نمى كنيد؟! از اخلاق پسنديده بزرگان بعيد است …

ادامه نوشته »

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل

46. دوستى اهل صفا و انسانهاى پاكدل سارقى براى دزدى به خانه يكى از پارسايان رفت ، هر چه جستجو كرد چيزى در آنجا نيافت . دلتنگ و رنجيده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگى او باخبر شد. گليمى را كه بر روى آن خوابيده بود بر سر راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنيدم كه مردان راه …

ادامه نوشته »

45. مناجات عبدالقادر

45. مناجات عبدالقادر عبدالقادر گيلانى (146) را در كنار كعبه ديدند، صورتش را بر روى ريگ زمين نهاده بود و چنين مى گفت : خدايا! مرا ببخش و اگر سزاوار عذاب هستم ، مرا در قيامت نابينا محشور كن تا در برابر نيكان شرمسار نگردم . روى بر خاك عجز مى گويم هر سحرگه كه باد مى آيد اى كه …

ادامه نوشته »

44. مناجات پارساى آگاه

44. مناجات پارساى آگاه پارسايى را ديدم كه سر درگاه خدا (كعبه ) مى ماليد و چنين مناجات مى كرد: يا غفور و يا رحيم – تو دانى كه از ظلوم و جهول چه آيد؟ (يعنى اى بخشنده مهربان ! تو آگاهى از آن كس كه بسيار ستمكار و نادان است چه كارى ساخته است ؟ )(144) عذر قصير خدمت …

ادامه نوشته »

باب دوم : در اخلاق پارسايان

باب دوم : در اخلاق پارسايان 43. خوش بينى و ترك تجسس يكى از بزرگان از پارسايى پرسيد: ((نظر تو در مورد فلان عابد چيست كه مردم درباره او سخنها مى گويند و در غياب او از او عيبجويى مى كنند؟ )) پارسا گفت : در ظاهر او عيبى نمى بينم و در مورد باطنش نيز آگاهى ندارم . هر …

ادامه نوشته »

41. نتيجه مستى و دورى از نيمخورده ناپاك

41. نتيجه مستى و دورى از نيمخورده ناپاك كنيزكى از اهالى چين را براى يكى از شاهان به هديه آوردند.شاه در حال مستى خواست با او آميزش كند. او تمكين نكرد. شاه خشمگين شد و او را به غلام سياهى بخشيد. آن غلام سياه به قدرى بدقيافه بود كه لب بالايش از دو طرف بينيش بالاتر آمده بود و لب …

ادامه نوشته »