70 – عيالوارى

يكى عيالوار بود و سخت در رنج. چاره درد خود را در آن ديد كه نزد صاحب دلى رود و از او خواهد كه وى را دعا گويد تا به بركت دعاى او، در زندگانى‏اش گشايش آيد. نزد بشر حافى رفت و گفت:اى بشر!تو مرد خدايى، مرا دعايى كن كه مردى عيالوارم و هيچ چيز در بساط ندارم. ))

ادامه نوشته »

69 – به خدا بايد سپرد

يك روز، مردى نزد عمر، خليفه دوم، آمد، در حالى كه كودكى در بغل داشت . عمر گفت: ((سبحان الله!هرگز كس نديدم كه به كسى ماند، چنين كه اين كودك به تو ماند .)) مرد گفت:اى خليفه!اين كودك را عجايب بسيار است . روزى به سفر مى‏رفتم و مادر اين كودك آبستن بود . گفت: مرا با چنين حالى، تنها …

ادامه نوشته »

68 – خوشا به حال هيچ كاره‏ها

عمر، يك روز خواست كه بر جنازه‏اى نماز كند . مردى پا پيش نهاد و نماز ميت را او خواند . آن گاه چون دفن كردند، دست بر گور وى نهاد و گفت: ((خوشا بر تو كه نه امير بودى و نه وزير و نه سردار و نه خزانه دار و نه بزرگ قوم . )) آن گاه از چشم‏ها …

ادامه نوشته »

67 – شير آن است كه خود را بشكند

يكى را در پيش رسول (ص) مى‏ گفتند كه ((وى بسيار نيرومند است .)) گفت: چرا؟ گفتند: با هر كه كشتى گيرد، وى را بيفكند و بر همه كس غالب آيد . رسول (ص) گفت: قوى و مردانه آن كس است كه بر خشم خود غالب آيد، نه آن كه كسى را بر زمين بيفكند . ? سهل دان شيرى …

ادامه نوشته »

66 – خشم ابليس

از على بن الحسين (ع) روايت كرده ‏اند كه غلامش را دوبار آواز داد، اما غلام پاسخ نگفت و حاضر نشد . سوم بار ندا داد و غلام حاضر شد . فرمود: ((نشنيدى؟ )) گفت: ((شنيدم .))

ادامه نوشته »

65 – نيك خويان

اويس قرنى از كوچه‏اى مى‏گذشت و كودكان بر او سنگ مى‏انداختند . مى‏گفت: (( بارى اگر سنگ مى‏اندازيد، سنگ‏هاى خرد اندازيد تا پاى من شكسته نشود كه بر پاى ناسالم نماز نمى‏توانم خواند.))

ادامه نوشته »

دانلود كتاب عبرت آموز

بسم الله الرحمن الرحيم دانلود كتاب عبرت آموز مركز علمى تحقيقاتى دار العرفان  بصورت فايل html فهرست مطالب مقدمه آمرزش زن بدكاره آمرزش والدين با اعمال نيك فرزندان آه ثمربخش تائب ابراهيم ديگر نفرين مكن ابراهيم و نماز ابن سكّيت و حق گويى

ادامه نوشته »

64 – هديه‏ هاى خنده آور

نعيمان انصارى، مزاح بسيار مى‏كرد . وى را عادت بود كه هرگاه در مدينه ميوه تازه‏اى مى‏آوردند، آن را گرفته، نزد رسول الله مى‏آورد و مى‏گفت: (( اين هديه است .)) آن گاه چون فروشنده، بهاى ميوه‏اش را مى‏خواست، او را نزد رسول الله مى‏آورد و مى‏گفت: ((ايشان، ميوه تو را خوردند . بها از ايشان طلب كن . )) …

ادامه نوشته »

63 – سخن چينان، بخوانند

در بنى اسرائيل، قحطى افتاد . مردم چاره‏اى نديدند جز آن كه به خداى رو آورند و باران از او خواهند . چندين بار نماز باران خواندند و از خدا باران خواستند؛ اما هيچ ابرى در آسمان پديدار نشد . موسى (ع) علت را از خداوند پرسيد . وحى آمد كه اى موسى!در ميان شما، سخن چينى است كه دعاى …

ادامه نوشته »

62 – رسم دنيا

انس بن مالك كه از اصحاب رسول الله (ص) است، گويد: رسول (ص) را شترى بود كه آن را ((غضبا)) مى‏گفتند . از همه شتران تندتر و تيزتر مى‏دويد و در همه مسابقه‏ها، از همه شتران، پيش مى‏افتاد . روزى، عربى بيامد و شتر خويش را با عضبا در يك راه، دوانيد. شتر اعرابى، پيش افتاد و مسابقه را برد …

ادامه نوشته »