40. رزق و روزى به زرنگى نيست

40. رزق و روزى به زرنگى نيست هنگامى كه هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) بر سرزمين مصر، مسلط گرديد گفت : ((بر خلاف آن طاغوت (فرعون ) كه بر اثر غرور تسلط بر سرزمين مصر، ادعاى خدايى كرد، من اين كشور را جز به خسيس ترين غلامان نبخشم .)) از اين رو هارون غلام سياهى به نام خصيب داشت …

ادامه نوشته »

39. دورى از پرچانگى

39. دورى از پرچانگى گروهى از حكيمان فرزانه به درگاه انوشيروان آمدند و درباره موضوع مهمى به گفتگو پرداختند، ولى بوذرجمهر(بزرگمهر)كه برجسته ترين فرد حكيمان بود، خاموشى نشسته بود حرفى نمى زد. حاضران به او گفتند: ((چرا در اين بحث و گفتگو با ما سخن نمى گويى ؟ ))

ادامه نوشته »

38. پاسخ عبرت انگيز انوشيروان

38. پاسخ عبرت انگيز انوشيروان شخصى نزد انوشيروان (شاه معروف ساسانى )آمد و گفت : ((مژده باد به تو كه خداوند فلان دشمن تو را از ميان برداشت و هلاك كرد.)) انوشيروان به او گفت : ((اگر خدا او را از ميان برد، آيا مرا باقى مى گذارد؟)) اگر بمرد عدو (130) جاى شادمانى نيست كه زندگانى ما نيز جاودانى …

ادامه نوشته »

37. عزت با رنج ، بهتر از ذلت بى رنج

37. عزت با رنج ، بهتر از ذلت بى رنج دو برادر بودند كه يكى از آنها در خدمت شاه به سر مى برد و زندگى خوشى داشت و ديگرى از كار بازو، نانى به دست مى آورد و مى خورد و همواره در رنج كار كردن بود. يك روز برادر توانگر به برادر زحمت كش خود گفت : ((چرا …

ادامه نوشته »

36. نجات يافتن نيكوكار و هلاكت بدكار

36. نجات يافتن نيكوكار و هلاكت بدكار با گروهى از بزرگان در كشتى نشسته بودم . كشتى كوچكى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن كشتى كوچك ، در گردابى در حال غرق شدن بودند. يكى از بزرگان به كشتيبان گفت : ((اين دو نفر را از غرق نجات بده كه اگر چنين كنى ، براى هر كدام …

ادامه نوشته »

35. كنترل خشم

35. كنترل خشم يكى از پسران هارون الرشيد (پنجمين خليفه عباسى ) در حالى كه بسيار خشمگين بود نزد پدر آمد و گفت : ((فلان سرهنگ زاده به مادرم دشنام داد.)) هارون ، بزرگان دولت را احضار كرد و به آنها گفت : ((جزاى چنين شخصى كه فحش ناموسى داده است چيست ؟ ))

ادامه نوشته »

34. نتيجه نيكوكارى

34. نتيجه نيكوكارى يكى از وزيران به زير دستانش رحم و احسان مى كرد و همواره واسطه نيكى رسانى به آنها بود. از قضاى روزگار به خاطر كارى ، او مورد سرزنش و خشم شاه قرار گرفت (و زندانى شد). همه كارمندان در خلاصى و نجات او سعى مى كردند و ماءمورين زندان ، نسبت به او مهربانى مى نمودند …

ادامه نوشته »

33. دروغگويى جهانگردها

33. دروغگويى جهانگردها شيادى (118) بر زلف سرش ، گيسوهايى بافت ((و خود را به شكل علويان (فرزندان على عليه السلام ) در آورد، با توجه به اينكه بافتن گيسو در آن عصر در ميان فرزندان على عليه السلام معمول بود )) او با اين كار، خود را به عنوان علوى معرفى كرد و به ميان كاروان حجاز رفت و …

ادامه نوشته »

32. انتخاب راءى شاه براى دورى از سرزنش او

32. انتخاب راءى شاه براى دورى از سرزنش او انوشيروان (يكى از شاهاه معروف ساسانى )چند وزير داشت ، آنها با هم درباره يكى از كارهاى مهم كشور به مشورت پرداختند و هر يك از آنها داراى رايى بود و راءى ديگران را نمى پسنديد. بوذرجمهر(وزير برجسته انوشيروان ) راءى انوشيروان را برگزيد. وزيران در غياب شاه به بوذرجمهر گفتند: …

ادامه نوشته »

31. پرهيز از تحمل بار سنگين گناه

31. پرهيز از تحمل بار سنگين گناه پادشاهى فرمان داد تا بى گناهى را اعدام كنند، )زيرا به خاطر بى اعتنايى او، بر او خشمگين شده بود.) بى گناه گفت : ((اى شاه به خاطر خشمى كه نسبت به من دارى آزار و كشتن مرا مجوى ، زيرا اعدام من با قطع يك نفس پايان مى يابد، ولى بار گناه …

ادامه نوشته »