شعاع اين فكر در ميان غربيها
1ـ عقيده به ظهور يك رهايى بخش بزرگ و برچيده شدن بساط ظلم و ستم از ميان انسانها، و حكومت حق و عدالت منحصر به شرقيها و مذاهب شرقى نيست; بلكه يك اعتقاد عمومى و جهانى است كه چهره هاى مختلف آن در عقايد اقوام گوناگون ديده مى شود، و همه روشنگر اين حقيقت است كه اين اعتقاد كهن ريشه اى در فطرت و نهاد انسانى; و در دعوت همه پيامبران، داشته است.
در كتاب «ديباچه اى بر رهبرى» ضمن بيان وجود انتظار ظهور يك منجى بزرگ در ميان اقوام مختلف غربى، و بهره بردارى پاره اى از افراد از يك چنين انتظار عمومى، نام پنج نفر از مدّعيان را كه از انگلستان برخاستند به عنوان: «جيمز نايلور» و «يوحنا سوثكات» و «ريچارد برادرز» و «جان نيكولز تام» و «هنرى جيمز پرينس» را ذكر مى كند، و از «برنارد باربر» جامعه شناس آمريكايى در رساله «نهضت منجى گرى»
وجود چنين اعتقادى را، حتّى در ميان سرخ پوستان آمريكايى نقل كرده مى گويد:
در ميان قبائل سرخ پوست آمريكائى… اين عقيده شايع است كه روزى گرد سرخ پوستان ظهور خواهد كرد و آنها را به بهشت زمين رهنمون خواهد شد…
تنها تا پيش از سال 1890 بالغ بر بيست نوع از اين نهضت ها در تاريخ آمريكا ضبط شده است.
در بحثى كه از كتاب «علائم الظّهور» سابقاً آورديم تصريح شده بود كه: آثار اين عقيده را در ميان اهالى اسكانديناوى و بوميان مكزيك و نظاير آنها نيز مى توان يافت.(1)
از مجموع آنچه گفتيم ـ و مطالب و شواهد فراوان ديگرى كه به خاطر رعايت اختصار ناگفته ماند ـ نتيجه مى گيريم كه اين انتظار جنبه منطقه اى ندارد; انتظارى است همه گير و گسترده و در سطح جهانى، و سرانجام شاهدى است بر فطرى بودن اين اعتقاد.
در بحثهاى آينده خواهيم ديد كه اين عقيده تحت عنوان ظهور «مهدى» در عقايد اسلامى وسعت فوق العاده اى دارد و به عنوان يك عقيده زير بنايى شناخته شده است.
و نيز خواهيم ديد كه ايمان و توجّه به اين واقعيّت فطرى كه عقل و خرد نيز پشتيبان آن است چگونه ابرهاى تيره و تار يأس و بدبينى را از
1ـ در اين بخش از كتابهاى: «علائم الظّهور»; «شكوفه هاى اميد» و «ديباچه اى بر رهبرى» استفاده شده است.
آسمان روح انسان دور ساخته، و او را براى آينده روشنى بسيج و آماده مى كند.
نيروها را آماده تر،
افكار را بيدارتر،
آمادگيها را فزونتر،
انقلابها را سريعتر،
عشقها را آتشينتر;
و راه را براى رسيدن به يك جامعه انسانى به معنى واقعى كلمه هموارتر مى سازد;
جامعه اى كه بيدادگريها همچون آتش آن را نسوزاند، تبعيضها همچون موريانه آن را از درون نپوساند; و بيعدالتيها آن را به كام نابودى نكشاند.