انقلاب مادّى يا معنوى؟
بحث ديگرى كه مى تواند مكمّل بحث گذشته باشد اين است كه با توجّه به دلايل متعدّدى كه نشان مى دهد سرانجام، زندگى بشر به
روشنى مى گرايد، و ابرهاى تيره و تار ناامنى و بيعدالتى از آسمان تمدّن انسانها دامن بر مى چيند; اين سؤال پيش مى آيد كه آيا انقلاب وسيعى كه بايد اين برنامه را پياده كند از طريق تكامل قوانين مادّى صورت خواهد گرفت و يا حتماً بايد با استمداد از سرمايه هاى معنوى اين هدف تحقّق يابد؟
و به تعبير ديگر، آيا ادامه وضع «زندگى يك بعدى كنونى» و تكامل آن، توانايى اجراى چنان برنامه اى را دارد، يا دگرگونى بايد از همين جا آغاز گردد، و تكامل يك بعدى جاى خود را به تكامل چند بعدى، و همه جانبه بدهد:
ارزشهاى انسانى زنده بشود.
مسائل اخلاقى بطور وسيع به كار گرفته شود.
ايمان و عواطف احيا گردد.
و با استفاده از اين سرمايه ها، زندگى طغيانگر ماشينى و مادّى مهار شود؟
دقّت در ريشه هاى اصلى بدبختى ها، و نابسامانيهاى كنونى، نشان مى دهد كه تكامل اين وضع در واقع تكامل بدبختيها است! و ادامه اين راه ادامه بحرانها خواهد بود.
زيرا:
عادلانه ترين طرز حكومت در دنياى امروز حكومت دموكراسى و حكومت مردم بر مردم است، كه در غالب نقاط جهان نيز تنها نامى از آن به گوش مى خورد; فرض كنيد اين نوع حكومت به مفهوم واقعى در سراسر جهان پياده شود تازه آغاز مشكلات بزرگ است.
توضيح اينكه:
در يك بررسى اجمالى مى بينيم چهار نوع حكومت در دنيا بيشتر نداريم:
1 حكومت استبدادى (در چهره اصلى اش) ـ منظور حكومت استبداد فردى است كه حال و وضعش در گذشته و حال روشن است، و در يك جمله كوتاه مى توان گفت: هر نوع بردگى و بدبختى و سيه روزى و عقب ماندگى دامنگير نوع بشر شده، از اين نوع حكومت مرگ آفرين سرچشمه گرفته است.
2 حكومت استبدادى (در لباس دموكراسى) ـ يعنى همان حكومت خود كامه فردى خونخوار و جبّارى كه لباس دموكراسى را در بر مى كند، و عنوان آن را يدك مى كشد، و با راه انداختن «حزب و مجلس ساختگى» اداى دموكراسى را در مى آورد. همان حزب و مجلسى كه ليست مقامات و نمايندگان و رهبرانش قبل از تشكيل نوشته و آماده شده و بازيگرانش به ترتيب در پشت صحنه لباس در تن كرده و آماده كار مى شوند و به نوبت نقش خود را با ظاهر شدن در صحنه ايفا مى كنند.
در پشت صحنه با هم بر سر يك سفره مى خورند و مى نوشند و مى خندند و مسخره مى كنند امّا روى صحنه كه آمدند يكى موافق و ديگرى مخالف، يكى در جناح پيشرو و ديگرى در جناح سازنده، يكى
هماهنگ كننده اين جناح و ديگرى هماهنگ كننده آن جناح، جنگهاى زرگرى مضحكى براى فريب عوام ـ كه ديگر فريب اين بازيها را نمى خورند ـ راه مى اندازند; حتّى گاه براى تكميل اين صحنه با مشتهاى گره شده و قيافه درهم كشيده به يكديگر حمله مى كنند!
اين نوع حكومت در تاريخ گذشته وجود نداشت; چرا كه مردمش و حتّى ديكتاتورهايش رك و راست بودند، و يا شايد عقلشان نمى رسيد كه مى توان استبداد را در قالب دموكراسى ارائه داد.
اين نوع حكومت پديده عصر ما است، عصر نفاقها، دو روئيها و عصر تغيير چهره ها! و ميوه تلخى است كه مغزش به گذشته تعلّق دارد و پوشش اش به امروز، و تنها هدفش آن است كه تاريخ رهايى ملّتها و آزاديشان را چند روزى به عقب بيندازد و غير از آن كارى از آن ساخته نيست.
3 حكومت استبدادى گروهى (ديكتاتورى پرولتاريا) ـ اين نوع حكومت در گذشته با اين محتوا وجود نداشت، و فرآورده عصر گسترش ماشينيزم و مخصوص كشورهاى كمونيستى است كه طبقه «پرولتاريا» (كارگر جديد) زمام امور را به دست مى گيرد و خواسته هاى خود را در تمام زمينه ها زير لواى ماركسيسم تحقّق مى بخشد.
گرچه خود ماركسيستها هستند كه عنوان ديكتاتورى پرولتاريا را به عنوان شعار حكومتشان انتخاب كرده اند، ولى قطع نظر از مفاهيمى كه
زير اين عنوان نهفته شده بايد ديد، آيا اين طبقه پرولتاريا است كه بر چنين جوامعى حكومت مى كند يا اعضاى كميته مركزى حزب و دبير كلّ آن; آنهم حزبى كه نه فراگير است و نه انتخاب آزادى در آن صورت مى گيرد و نه رنگ و بويى از دموكراسى دارد، و خود كامگى و استبداد سران گردانندگان حكومت، و توسّل به خشونت و سلب آزادى انسانها در آن چيزى نيست كه بر كسى پنهان باشد.
آيا به هنگام تنظيم تاريخ و تهيّه ليست حكّام و زمامداران، آقاى استالين و خروشچف و مائو را جز در رديف سرسخت ترين مستبدّان تاريخ كه دوران حكومتشان يادآور رنجهاى جانكاه بشريّت است مى توان جاى داد!
درست است كه زمامداران در اين گونه جوامع گامهاى مؤثّرى در راه تعديل ثروت بر مى دارند و نيز درست است كه به دوران ثروتمندان افسانه اى پايان مى دهند، ولى آيا مى توان از اين حقيقت روشن، چشم پوشيد كه آنها ميلياردها ثروتهاى كشور خود را در راه تحكيم پايه هاى قدرتشان صرف مى كنند; و به طور فعّال ما يشاء هرچه خواستند انجام مى دهند; و حقّ اظهار نظر و نقد و بررسى و اعتصاب و هر گونه توضيح خواهى را از مردم محيط خود مى گيرند.
4 حكومت دموكراسى (در چهره اصيلش) ـ اين نوع حكومت كه عاليترين و كاملترين نوع حكومت در دنياى امروزش مى دانند، و حتّى
ادّعا و اداى آن مايه مباهات بسيارى از زمامداران است، تا چه رسد به وجود عينى و خارجى اش; از نظر مفهوم در يك جمله خلاصه مى شود و آن اينكه:
در اين سيستم حكومت، تمام مردم از هر گروه و قشرى ظاهراً با آزادى كامل مى توانند به پاى صندوقهاى رأى رفته و نمايندگان واقعى خود را انتخاب كنند، و سرنوشت خويش را براى چند سال ـ تحت ضوابط خاصّى ـ به دست آنها بسپارند.
آنها نيز با تبادل نظر و مشورت ظاهراً آزادانه قوانين و مقرّراتى را كه به عقلشان حافظ منافع آن مردم است وضع و مقرّر مى كنند.
حال گاهى رئيس هيئت اجرايى وسيله اين نمايندگان انتخاب مى شود و گاهى مستقيماً بوسيله مردم كه «نخست وزير» يا «رئيس جمهورش» مى نامند.