فصل 6. اعتقاد به بداء خاص مكتب اهل بيت و شيعيان است
بدان كه اعتقاد به روا بودن بداء بر خداى بزرگ ، از ويژگيهاى اهل بيت عليهم السلام و شيعيان آنان – رضى الله عنهم – است . در كتاب ((كافى )) و ((توحيد)) به سندشان از مولايمان امام صادق عليه السلام روايت است كه : ((خداوند به چيزى مانند (اعتقاد به ) بداء پرستش نشده است )).(407)
و در روايتى به سند صحيح فرمود: ((خداوند به مانند بداء بزرگ داشته نشده است )).(408)
و در روايت صحيح ديگرى در ذيل اين آيه : يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب ((خدا هر چه را بخواهد محو يا ثبت مى نمايد و نزد اوست ام الكتاب )) فرمود: ((آيا محو مى شود جز آنچه بوده ؟ و آيا ثبت مى شود مگر آنچه نبوده ))؟ (409)
و در روايت صحيح ديگرى نيز: ((خداى بزرگ پيامبرى را برنينگيخته جز آنكه در مورد سه چيز از او تعهد گرفته است : اقرار به بندگى ، خلع هر گونه شريكى براى خدا، و اينكه خدا آنچه را بخواهد مقدم مى دارد و آنچه را بخواهد به تاءخير مى اندازد)). (410)
و فرمود: ((اگر مردم مى دانستند كه چه پاداشى در اعتقاد به بداء هست ، از سخن در آن باره سستى نمى ورزيدند)). (411)
و فرمود: ((بداء و پيدايش علم جديد براى خدا از روى جهل و پس از نادانى نيست )). (412)
و در روايت صحيحى وارد است : ((در مورد چيزى براى خدا بداء حاصل نمى شود مگر آنكه پيش از آشكار شدن ، در علم او قرار داشته است .)) (413)
و در خبر صحيح از مولايمان امام باقر عليه السلام است كه : ((علم دو گونه است : علمى كه نزد خدا مخزون است و هيچ يك از آفريدگانش را بر آن آگاه نساخته ؛ و علمى كه به فرشتگان و رسولانش آموخته است . آن علمى كه به فرشتگان و رسولان خود آموخته بى ترديد واقع مى شود، و خداوند خود و فرشتگان و رسولانش را دروغگو نمى دارد. و اما علمى كه نزد او مخزون است ، آنچه از آن را بخواهد پيش مى اندازد و آنچه را خواهد مؤ خر مى دارد. و آنچه را بخواهد ثبت مى نمايد))(414)، (415) و مانند اين حديث از امام صادق و جد بزرگوارش عليهماالسلام نيز رسيده است .
و مولايمان حضرت رضا عليه السلام در تفسير آيه : فتول عنهم فما انت بملوم :(416) ((پس از ايشان روى گردان كه تو (در اين كار) ملوم و سرزنش شونده نيستى ))، فرمود: خدا خواست آنان را هلاك سازد سپس براى او بداء حاصل شد، فرمود: و ذكر فان الذكرى تنفع المؤ منين (417) : ((پس تذكر بده كه تذكر و يادآورى مؤ منان را سود بخشد)).
سپس فرمود: پدرم ، از پدرانش عليهم السلام ، از رسول خدا صلى الله عليه و آله خبر داد كه : خداى بزرگ به يكى از پيامبرانش وحى فرستاد كه فلان پادشاه را خبر ده كه در فلان وقت جان او را خواهم گرفت . آن پيامبر نزد وى رفته و او را باخبر ساخت . پادشاه همين طور كه بر روى تخت خود قرار داشت خداوند او را (به سوى مرگ ) فراخواند تا اينكه از تخت فروافتاد، گفت : پروردگارا، مرا مهلت ده تا كودكم به جوانى رسد و كار خود را به سامان برم . خدا به آن پيامبر وحى كرد: نزد پادشاه برو و او را با خبر ساز كه اجل او را به تاءخير انداخته ، پانزده سال به عمرش افزودم . پيامبر گفت : پروردگارا، تو خودت مى دانى كه من هرگز دروغ نگفته ام ! خداى بزرگ بدو وحى كرد: جز اين نيست كه تو بنده اى هستى ماءمور، اين پيام را به وى برسان ، كه خدا از آنچه مى كند مورد بازخواست قرار نمى گيرد، (كار خدا چون و چرا ندارد).(418)
مؤلف : اين خبر با فرمايش امام باقر عليه السلام در حديث گذشته كه فرمود: ((آنچه خدا به فرشتگان و رسولانش آموخته واقع خواهد شد، كه خدا خود و فرشتگان و رسولان خود را دروغگو نمى دارد)) منافاتى ندارد، زيرا چنين چيزى در حقيقت تكذيب نيست ، چرا كه خبر دادن فرشتگان و رسولان گاهى از روى لوح محفوظ است كه آن حتما واقع مى شود، و گاهى از روى لوح محو و اثبات مى باشد، كه در اين صورت موقوف و قابل تغيير است ، و آنان در اين نوع دوم جز در موارد اندكى به طور قطع و يقين حكم نمى كنند. دليل اين سخن حديث اشراط ساعت (حوادث و علائم پيش از قيامت ) است كه به خواست خدا در باب خود خواهد آمد.
اخبار درباره بداء از ناحيه اهل بيت عليهم السلام فراوان ، و نسبت تردد به خداى سبحان مورد اتفاق نظر شيعه و سنى است ، و در اين زمينه حديث قدسى وارد شده است كه : ((من در چيزى كه خود كننده آنم ترديد نكردم مانند ترديدم در مورد گرفتن جان مؤ من ، كه او مرگ را ناخوش مى دارد و من نيز ناخوشايندى او را خوش نمى دارم ولى گزيرى از مرگ نيست ))؛ (419) با اينكه خدا مرگ را به طور حتم بر وى لازم ساخته است (و ترديدى در آن نيست ) چنانكه فرموده : ثم قضى اجلا و اجل مسمى عنده (420): ((سپس اجلى را لازم شمرد، و اجلى معين نزد اوست ))، و: ولكل امه اجل فاذا جاء اجلهم لايستاءخرون ساعة و لا يستقدمون (421): ((هر امتى را اجلى است ، پس چون اجلشان فرا رسد ساعتى پس و پيش نخواهند افتاد.))