فصل 15. استناد فعل به خدا و غير او
به خاطر همين مطابقت ميان جبر و تفويض ، موافقت ميان وجوب و امكان است كه خداى متعال در قرآن كريم افعال را گاه به خود نسبت مى دهد، گاه به فرشتگان و گاه به بندگان ، مانند آيه : اللّه يتوفى الانفس حين موتها (471): ((خدا جانها را به وقت مرگ دريافت مى دارد)).
قل يتوفيكم ملك الموت الذى و كل بكم (472): ((بگو جان شما را فرشته مرگ كه بر شما گمارده شده دريافت مى دارد)).
و در مورد دميدن روح در مريم – على نبينا و عليهاالسلام – فرموده : فنفخنا فيه من روحنا (473): ((پس از روح خود در او دميديم )). فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا (474): ((پس روح خود را به سوى او فرستاديم ، پس به صورت بشرى راست قامت در نظر او تمثل يافت .))
و در مورد كشتار فرموده : قاتلوهم يعذبهم الله بايديكم و يخزهم و ينصركم عليهم :(475) ((آنان را بكشيد، تا خدا به دست شما عذابشان كند و خوارشان سازد و شما را بر آنان يارى دهد))، كه در اينجا كشتار به بندگان نسبت داده و عذاب و شكنجه را به خود، در حالى كه عذاب در اينجا همان كشتار است .
و نيز فرموده : فلم تقتلوهم ولكن الله قتلهم (476): ((پس شما آنان را نكشتيد بلكه خدا آنان را كشت )). و در مورد رمى (پاشيدن ريگ به چهره دشمنان در جنگ بدر) فرموده : و ما رميت اذ رميت ولكن الله رمى : (477) ((و تو نيفكندى آنگاه كه افكندى بلكه خدا افكند))، كه ظاهرا جمع ميان نفى و اثبات است ، ولى معنايش آن است كه : ((تو نيفكندى )) بدان معنا كه بنده افكننده باشد، ((آنگاه كه افكندى )) بدان معنا كه پروردگار افكننده بود. زيرا اين تفسير با تفسير قبل (كه جمع ميان نفى و اثبات است ). دو معناى مختلف اند.