در رابطه با مجرم بودن جسم و جان و عذاب برزخى و اين كه اعمال از كداميك از آن صادر شده است مثالى را بيان مى كنم كه هر دو را مقصر و مجرم مى داند.
مثل روح و جسم مثل شخص نابينا و انسان زمين گير است كه اعضاء و جوارح او از كار افتاده باشد. اين دو نفر با هم ديگر رفاقت مى كنند و به هم ديگر كمك مى نمايند تا به باغى مى رسند كه انواع و اقسام ميوه ها از درختان آن باغ آويزان شده است .
آنان با هم ديگر مشورت كرده چه حيله كنند تا از آن ميوه ها چيده و بخورند. فكرشان به اين جا منتهى شد كه شخص كور به واسطه اين كه قدرت بر راه رفتن دارد، شخص زمين گير مفلوج را بر دوش گرفته و به نزد درخت برساند و زمين گير به واسطه ديدن درخت و ميوه هاى آن ، ميوه را از درخت چيده تا هر دو تناول كنند.
پس ملاحظه كنيد كه چگونه آن دو نفر، هر كدام به رفيق خود محتاج است . آيا انسان نابينا مى تواند بگويد، اى زمين گير مفلوج ! اگر تو نبودى من ميوه اى از اين باغ نمى خورم و آن زمين گير بگويد، اى نابينا اگر تو نبودى من هم نمى توانستم از اين باغ ميوه بخورم ؟ (خير هر دوى آنها مجرم هستند و هر كدام با كمك هم ديگر داخل باغ شده اند و از ميوه ها استفاده كرده اند).
چنين است حال روح جسد! صادر شدن اعمال و افعال از آن دو هر كدام محتاج به ديگرى است ، اگر روح نبود جسد مانند چوب خشك روى زمين افتاده بود و اگر قالب و بدن نبود عملى از روح تنها صادر نمى شد. پس هر يك نسبت به عملى كه انجام داده از جهتى عامل و فاعل مى باشد.
از اين جهت خطاب و ثواب و عقاب هم براى جسم است و هم براى روح اين طور نيست كه منحصر به يكى باشد بدون ديگرى .
با اين مثال مى توان معاد جسمانى را هم ، ثابت كرد و اين داستان رد بر كسانى است كه مى گويند معاد، روحانى است نه جسمانى .(163)