عذاب برزخى طبق قانون تجسم اعمال گريبان عبيدالله بن زياد را در همين دنيا گرفت .
در ماجراى قيام مختار كه در سال 66 و 67 هجرى قمرى واقع شد، ((عبيداله بن زياد)) در كنار موصل به دست ابراهيم پسر ((مالك اشتر))، كشته شد، ابراهيم سرهاى بريده ابن زياد و دشمنان را براى مختار فرستاد در حالى كه او مشغول غذا خوردن بود.
وقتى مختار چشمش به سرهاى قاتلين امام حسين عليه السلام افتاد. گفت : حمد و سپاس مخصوص خداوند است . سپس گفت : وقتى سر مقدس امام را نزد ((عبيدالله )) آوردند او مشغول غذا خوردن بود و اكنون كه سر نحس آن ملعون را پيش من آوردند مشغول غذا خوردن ام .
عمار بن عمير گويد: بعد از آن كه مختار قيام كرد و قاتلين كربلا را به هلاكت رسانيد و سرهاى خبيث آنها را از بدنشان جدا كرد. سر ((عبيدالله )) و اصحابش را در مكانى براى تماشا و عبرت گذاشته بود. من هم براى تماشاى آنها رفته بودم . ديدم مردم فرياد مى زنند: ((باز آمد)) وقتى توجه كردم ديدم مار سفيد و بزرگى آمد از تمام سرها گذشت تا به سر ((عبيداله )) رسيد، از بينى او داخل شد و از گوشش بيرون آمد، از گوش او داخل شد و از بينى اش بيرون آمد و اين كار ادامه داشت (تا روز قيامت هم ادامه خواهد داشت ).
بعد از آن مختار سرهاى نحس دشمنان را با نامه اى به مكه ، پيش محمد بن حنيفه فرستاد، هنگامى كه سرهاى را نزد محمد بن حنيفه بردند او هم مشغول غذا خوردن بود.
محمد بن حنفية مى گويد: در اين هنگام عرض كردم : خدايا! مرا نميران تا اين كه سر بريده ((عبيدالله )) را كناره سفره ام بنگرم . ((الحمد لله )) خدا دعايم را اجابت رسانيد.
بعد، سر آن ملعون را پيش عبدالله بن زبير بردند، او هم دستور داد سر را بالاى نيزه زدند. ناگهان بادى آمد و آن رابه زمين انداخت ، در اين هنگام مارى آمد و داخل بينى او شد. باز آن را بالاى نيزه زدند. دو مرتبه باد آن را انداخت و مارى داخل بينى او رفت . اين عمل سه مرتبه تكرار شد. عبدالله بن زبير دستور داد سر را دره اى از دره هاى مكه انداختند.(264)
شيخ عباس قمى مى نويسد: وقتى سر مبارك امام حسين عليه السلام را در مجلس ((عبيدلله )) مقابل او قرار دادند. آن ملعون ، با چوب خيزران مكرر بر لب و دندان امام عليه السلام مى زد. شايد بر اساس ((تجسم اعمال )) همان چوب (در عالم برزخ ) به صورت مار درآمده و مكرر از بينى آن وارد مى شد و از گوشش بيرون مى آمده ، تا مردم در همين دنيا مجازات ننگين او را ببينند.(265)