مقايسه دو زن شكيبا

ابوطلحه انصارى از اصحاب بزرگ پيغمبر صلى الله عليه و آله است در جنگ احد پيش روى آن حضرت تيراندازى مى كرد پيغمر صلى الله عليه و آله بر روى پنجه ى پا بلند مى شد تا هدف تير او را مشاهده كند ابوطلحه در اين جنگ سينه خود را جلو سينه ى پيغمبر نگه داشته عرض مى كرد سينه من سپر جان مقدس شما باشد پيش از آنكه تير به شما رسد مايلم سينه ى مرا بشكافد.


ابوطلحه پسرى داشت كه بسيار مورد علاقه او بود. اتفاقا مريض شد. مادر او ام سليم از زنان با جلالت اسلام است چون به محبت زياد ابوطلحه نسبت به فرزندش توجه داشت . همين كه احساس كرد نزديك است بچه فوت شود ابوطلحه را خدمت پيغمبر صلى الله عليه و آله فرستاد پس از رفتنش بچه از دنيا رفت . ام سليم او را در جامه اى پيچيده كنار اطاق گذاشت فورا حركت كرد غذاى مطبوعى تهيه نمود و خويش را براى پذيرائى شوهر با عطر و وسائل آرايش آراست . وقتى ابوطلحه آمد حال فرزند خود را پرسيد در جواب گفت : خوابيده است سئوال كرد غذائى هست . ام سليم خوراك را آورد. پس از صرف غذا از نظر غريزه جنسى نيز خود را بى نياز كرده در آن بين كه اين شوهر بهترين دقائق لذت جنسى را داشت گفت : ابوطلحه چندى پيش امانتى از شخصى نزد من بود آنرا امروز به صاحبش ‍ رد كردم از اين موضوع نگران كه نيستى ؟
او طلحه جواب داد چرا نگران باشم وظيفه ى تو همين بود. گفت : پس در اين صورت به تو مى گويم فرزندت امانتى بود از خداوند در دست تو امروز امانت خود را گرفت . ابوطلحه بدون هيچ تغيير حالى گفت : من به شكيبائى از تو كه مخادر او بودى سزاوارترم از جا حركت كرده غسل نمود و دو ركعت نماز خواند، پس از آن خدمت پيغمبر رسيد، فوت فرزند و عمل ام سليم را به عرض آن جناب رسانيد، پيغمبر فرمود: خداوند درآميزش امروز شما بركت دهد آنگاه فرمود: شكر مى كنم خداى را كه در ميان امت من نيز زنى همانند آن زن صابره ى بنى اسرائيل قرار داد.
پرسيدند شكيبائى آن زن چه بود. فرمود: زنى در بنى اسرائيل بود، شوهرش ‍ دستور داد غذائى تهيه كند براى چند نفر ميهمان ، اين خانواده دو پسر داشتند هنگام تهيه غذا، بچه ها بازى مى كردند ناگاه هر دو در چاه افتادند. زن جسد مرده آنها را بيرون آورد به پارچه اى پيچيد و در كنار اطاق ديگر گذاشت نخواست ميهمانها را ناراحت كند و به ميهمانى شوهر زيانى وارد شود. بعد از رفتن ميهمان ها خود را آراست و پيوسته براى شوهر آماده ى عمل آميزش نشان مى داد ان مرد نيز خواسته ى او را انجام داد. از فرزندان خود سؤ ال كرد گفت : در اطاق ديگر بخوابند آنها را صدا زد ناگاه مادر، بچه ها را ديد از خانه خارج شده پيش پدر آمدند. زن گفت : به خدا سوگند هر دو بچه ات مرده بودند خداوند بواسطه شكيبائى و صبر من آنها را زنده كرد(52)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.