دوباره جمعهای دیگر آمد و رفت
ولی تو از سفرِ رفتهات نیامدی.
دقیقاً چند جمعۀ دیگر مانده
تا جمعۀ آمدنت؟
کاش میگفتی!
میشود جمعهها را
از میان روزهای هفته بیرون کرد
و تا وقتی که تو نیامدهای
اصلاً جمعهای نباشد؟
جمعهها روزهای متضادترین احساسات است:
امید به آمدنت
و ترس از نیامدنت.
جمعهها هر کدام
قاتلی شدهاند برای خودشان.
از صبح تا غروب
تیغی به یک دست
و قلب ما را به دست دیگرشان میگیرند
و تکه تکه میکنند دلهای ما را.
غروب که شد
خورشید که رفت
شب، چادر سیاهش را که روی صورت آسمان کشید
تکههای دلمان را دوباره
برمیگردانند به قفس سینه.
آقا!
تو که صاحب زمانی
و اختیار زمین و زمان به دست توست
بیا و این جمعهها را بردار
از میان روزهای هفته.
دلمان دیگر، طاقت تکه تکه شدن ندارد.
و اگر بناست هنوز جمعهها باشند و تو نیایی
این دلهای تکه تکه شده را
در شام های جمعه
به شب بخیری آرام کن!
نمیشود؟
شبت بخیر مسافر غریب!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی
https://eitaa.com/abbasivaladi