83. اعتراض به همنشينى گياه با گل و پاسخ گياه
چند دسته گل تازه را ديدم كه بر روى خرمنى از گياه ، بسته شده بود، گفتم : چرا گياه ناچيز همنشين گلها شده است ؟
گياه از سخن من رنجيد و گريه كرد و گفت خاموش باش و خرده مگير، كه انسان كريم و بزرگوار، حق همسايگى و همخوانگى را از ياد نمى برد و از همنشينى تهدستان روى نمى گرداند ؛ اگر جمال ندارم مگر نه اين است كه گياه باغ خدا هستم .
گر نيست جمال و رنگ و بويم |
آخر نه گياه باغ اويم |
من بنده حضرت كريمم |
پرورده نعمت قديمم |
گر بى هنرم و گر هنرمند |
لطف است اميدم از خداوند |
با آنكه بضاعتى ندارم |
سرمايه طاعتى ندارم |
او چاره كار بنده داند |
چون هيچ وسيلتش نماند (231) |
رسم است كه مالكان تحرير (232) |
آزاد كنند بنده پير |
اى بار خداى عالم آراى |
بر بنده پير خود ببخشاى |
سعدى ره كعبه رضا گير |
اى مرد خدا در خدا گير |
بدبخت كسى كه سر بتابد |
زين در، كه درى دگر بيابد |