رضايت يعقوب را جلب كردند

رضايت يعقوب را جلب كردند
يعقوب كه مى بيند خانواده اش نيازمند به آذوقه و غله است و آن نيز با مسافرت فرزندانش به مصر تهيه شود، چاره اى ندارد جز اين كه به رفتن بنيامين راضى شود؛ اما چون فرزندانش سابقه خوبى ندارند، از آنها پيمان محكمى گرفت تا از بنيامين محافظت و نگهبانى كرده و او را نزد وى بازگردانند، مگر آن مشكلى پيش آيد كه حل آن از عهده آنان خارج باشد و كار از دستشان بيرون رود.
شايد علت اين كه سابقه بد آنان را در مورد نگهدارى از يوسف و آن داستان تلخ و ناراحت كنند را به رخشان كشيد، براى همين بود كه آنها را وادار كند تا مراقبت بيشترى در محافظت از بنيامين كند.
به هر صورت يعقوب رو به آنان كرده فرمود من او را براى شما نمى فرستم تا آن كه وثيقه اى از خدا نزد من آوريد (و تعهد خدايى به من بسپاريد) كه او را به من بازگردانيد، مگر آن كه گرفتار (حادثه اى ) شويد چون پسران تعهد خود را سپردند يعقوب موافقت كرده و گفت : خدا درباره آن چه مى گوييم شاهد و وكيل است (102)
از اين رو مشكل حل شد و پسران توانستند موافقت پدر را براى بردن بنيامين جلب كنند، خوشحال شده و آماده سفر شدند، در برخى از روايت ها فاصله سفر اول با سفر دوم را شش ماه ذكر كرده اند.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.