تاريخچه اى از زندگانى مؤلف

كتاب : علم اليقين ، جلد اول

مؤ لف :حكيم ، مولى محسن فيض كاشانى

تاريخچه اى از زندگانى مؤلف (1)
ملا محمد فيض فرزند شاه مرتضى معروف به ملا محسن فيض كاشانى كه در اشعار خود فيض تخلص مى كرده ، از نوابغ علم و دين در قرن يازدهم هجرى است .
دانشمندان علم رجال و تذكره نويسان همگى به اتفاق او را ستوده اند و از مقام شايسته علمى او با القاب : فاضل ، ماهر، عالم ، حكيم ، متكلم ، محدث ، فقيه ، محقق ، شاعر، اديب ، متبحر در همه علوم ، پر اطلاع ، خوش بيان و قلم ، جامع معقول و منقول ، رايت فقه و حديث ، منار فلسفه ، معدن عرفان ، كوه اخلاق ، درياى ژرف علوم و معارف و… تقدير به عمل آورده اند.


خاندان فيض
پدرش شاه مرتضى از علماى متنفذ و سرشناس ولى گوشه نشين قم و كاشان بود. برادرش نورالدين كاشانى از علماى اخبارى و مؤلف كتاب مصفاة الاشباح در اخلاق و عجايب آفاق است – كه ظاهرا هموست كه در بازگشت از سفر حج به همراه برادرش فيض گرفتار راهزنان گرديد و به دست آنان كشته شد. وى بنابر اظهار فيض در رساله شرح صدر در سن هجده سالگى به رتبه اجتهاد رسيده بود و در علم و عمل سر آمد بود. فرزند اين برادر، محمد هادى شارح كتاب مفاتيح الشرايع عموى خود فيض ‍ است ، و برادر ديگر فيض ملا عبدالغفور است كه مردى فقيه بوده و فرزند او محمد مؤ من شاگرد فاضل عموى خود و مدرس مدرسه اشرف مازندران (بهشهر) بوده است . اينان همگى از مردان علم و فضيلت و رجال نامى خاندان او مى باشند.
فرزند فيض ، محمد ملقب به علم الهدى است كه شاگرد پدر و جد مادرى خويش يعنى ملاصدرا بوده و خطى بسيار خوش داشته است . وى تاءليفى گرانبها دارد به نام معادن الحكمة فى مكاتيب الائمه عليهم السلام كه در دو جلد چاپ شده است .
تولد و دوران تحصيل
فيض در سال 1007 هجرى قمرى در شهر مذهبى قم ديده به جهان گشود دوران كودكى و نوجوانى را در همان شهر در تحت تربيت پدر گرامى و عالم خود گذراند و در همان جا علوم مقدماتى را از پدر خويش فراگرفت سپس ‍ به كاشان رفت و در نزد دايى خود كه ممتاز عصر خويش بود به فراگيرى تفسير و حديث و فقه و اصول دين و ادبيات عرب و منطق پرداخت . در سن 20 سالگى براى تحصيل بيشتر علوم دينى به اصفهان رفت و برخى از علوم رياضى و غير آن را آموخت .
پس از چندى شنيد كه يكى از عالمان بزرگ شيعه به نام سيد ماجد بن على بحرانى از بحرين به شيراز آمده و بساط نشر علم حديث شيعه گسترده است ، با شنيدن اين خبر بر آن شد كه براى فراگيرى علم حديث به شيراز رود، اما پدرش در دادن اجازه رفتن به او مردد بود، بنا را بر استخاره و تفاءل نهادند. قرآن را گشودند، اين آيه آمد: فلولا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليفقهوا فى الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون (2) ((پس چرا از هر فرقه اى از مؤ منان گروهى كوچ نمى كنند تا دين را به خوبى دريابند و چون به سوى قوم خود بازگشتند آنان را انذار كنند، باشد كه حذر نمايند))؟! كه ظاهر آيه تشويق بر سفر در راه علم را در برداشت . و نيز ديوان منسوب به امام على بن ابى طالب عليه السلام را گشودند، اين اشعار به نظر آمد:

تغرب عن الاوطان فى طلب العلى
و سافر ففى الاسفار خمس فوائد
تفرج هم و اكتساب معيشة
و علم و آداب و صحبة ماجد

((در پى كسب معالى از وطن دور شو و به سفر پرداز كه در سفر پنج فايده نهفته است . زدوده شدن اندوه ، كسب معيشت ، به دست آوردن علم و آداب ، و همنشينى با مردان بزرگ .))
اين تفاءل دقيقا مطابق با هدف بود، زيرا ((صحبت ماجد)) اشاره داشت به عالم بزرگوار سيد ماجد بحرانى . بنابراين در شيراز در محضر آن فقيه عصر كه متبحر در علم حديث بود به فراگيرى آن علم پرداخت ، تا آنكه بصيرتى در علم حلال و حرام و ساير مسائل فقه حاصل نمود و به درجه اجتهاد نائل گشت .
سپس به اصفهان بازگشت و به خدمت شيخ بهاءالدين عاملى رسيد و از ايشان اجازه روايت حديث گرفت . آنگاه به سفر حج رفت و در آن سفر از محضر شيخ محمد بن شيخ حسن نوه شهيد ثانى نيز به دريافت اجازه روايت نائل گشت .
پس از بازگشت از سفر حج نيز پيوسته در طلب علم بود و هر جا نامى از عالمى مى شنيد كه بهره اى از علم و كمال داشت به محضر او مى رفت و بهره اى مى برد، اما روز به روز بر عطش علمى او افزوده مى گشت ، تا آنكه – بنابر اظهار خود – در شهر مقدس قم به خدمت صدرالمتالهين شيرازى رسيد كه در فنون علم باطن و حكمت نظرى و علمى يگانه دهر و سرآمد عصر بود. مدت 8 سال در محضر آن حكيم به تعلم و رياضت پرداخت تا بصيرتى در علم باطن پيدا نمود، و سرانجام به شرف دامادى ايشان سرافراز گرديد. پس از رفتن ملاصدرا به شيراز، فيض نيز به شيراز رفت و دو سال ديگر در خدمت او زانو زد و معارف بسيارى را تحصيل نمود و از سوى آن عالم بزرگ به لقب ((فيض )) مشرف گشت .
داماد ديگر ملاصدرا مرحوم ملا عبدالرزاق لاهيجى صاحب كتاب شوارق الالهام در شرح تجريد الكلام خواجه نصير طوسى و گوهر مراد و كتابهاى ديگر است كه از سوى پدر همسر خويش به لقب ((فياض )) فائز آمد. گويند: روزى همسر فيض (صدريه ) به پدر گفت : چرا همسر مرا فيض ‍ ناميديد و همسر خواهرم (بدريه ) را فياض كه بر مبالغه و افزونى دلالت دارد؟ پدر پاسخ داد: فيض مصدر است و هيچ قيدى در آن نيست ، لذا بر مبالغه بيشترى دلالت مى كند!
اساتيد
1 و 2) پدر بزرگوار و دايى گرانقدر و دانشمند خويش 3) صدر المتالهين شيرازى 4) سيد ماجد بن على بحرانى 5) شيخ محمد نوع شهيد ثانى 6) شيخ بهاءالدين عاملى 7) مولى محمد طاهر قمى 8) مولى خليل قزوينى (شارح اصول كافى ) 9) مولى صالح مازندرانى (شارح كافى )
شاگردان
معروفترين شاگردان فيض عبارتند از: 1) علامه مجلسى رحمة الله كه از او اجازه حديث داشته است 2) سيد نعمة الله جزائرى شوشترى 3) قاضى سعيد قمى (حكيم معروف ) 4) فرزند بزرگوارش علم الهدى .
تاءليفات
فيض رحمة الله از پركارترين عالمان شيعه است . دقيقه اى از عمر عزيز خويش را به بطالت سپرى نكرده و حدود دويست اثرى كه از او بجاى مانده دليل اين مدعاست ، آثارى كه برخى از آنها خود بالغ بر دهها مجلد است . فيض رحمة الله در همه رشته هاى علوم اسلامى دست به قلم برده و اثرى از خود به يادگار نهاده است . آثار علمى او را به شكل زير دسته بندى نموده و به ذكر اهم آن ها مى پردازيم :
1) عقايد و معارف (كلام و حكمت )
حق اليقين ، عين اليقين ، علم اليقين ، اصول المعارف ، بشارة الشيعة ، اللب ، اللباب ، قرة العين ، كلمات مكنونه ، ميزان القيامة ، مرآة الآخرة ، راه صواب .
2) حديث
الوافى ، الشافى ، نوادر الاخبار
3) ادعيه
شرح مختصر صحيفه ، منتخب الاوراد، خلاصة الاذكار
4) فقه
مفاتيح الشرايع ، معتصم الشيعة ، ابواب الجنان ، الشهاب الثاقب ، اسرار الصلاة ، النخبة
5) اصول فقه
الحق المبين ، سفينة النجاة ، نقد الاصول الفقهيه ، الاصول الاصيلة (كه همه بر مذاق اخباريگرى است )
6) تفسير
صافى ، اصفى ، مصفى ، تنوير المواهب (حاشيه بر تفسير كاشفى )
7) اخلاق
المحجة البيضاء، الحقايق ، الفت نامه ، زادالسالك
8) عرفان
منتخب ابواب الفتوحات المكية ، مشواق ، تهييج الشوق
9) طبيعيات و نجوم
تشريح العالم
10) ادبيات و شعر
گلزار قدس ، ديوان ، شوق المهدى عليه السلام ، مثنويات كه سلسبيل نام دارد و هر كدام را نامى است
11) كليات و متفرقات
انصاف ، اربعين ، فهرست العلوم ، شرح صدر، منهاج النجاة ، محاكمه (3)
افكار، عقايد و روشها
فيض رحمة الله يك عالم دينى به تمام معنى بوده است ، عالمى ذوفنون و متخصص و آگاه در همه علوم اسلامى ، وى بر اساس تقسيمى كه خود به عمل آورده (عالم به علم ظاهر، عالم به علم باطن ، عالم به هر دو) عالمى جامع علوم ظاهرى و باطنى ، و جامع ميان قال و حال و عقل و عشق بوده است . آثار متنوعى كه از او در همه زمينه ها به ظهور پيوسته ، هر يك نمايانگر گوشه اى از شخصيت فكرى و علمى و حالى اوست . او در عصرى مى زيسته كه هم محدثان ضد فلسفه و عرفان فراوان بوده اند و هم حكيمان عرفان گرا و هم صوفيان باز مشرب و اهل تسامح ، اما در هيچ يك از اين گروهها محصور نگشته بلكه از هر رشته بهره اى وافر از مسائل حقه آن برده است .
در سالهاى آغازين بيشتر در پى آثار فقهى بود، سپس به علوم عقلى و حكمى و عرفانى تمايل پيدا نمود و اين علوم را در نهايت دقت و فهم فرا گرفت و آثارى نيز در اين زمينه ها پرداخت . و پس از طى اين مراحل گرايش ‍ بيشترى به حديث پيدا كرد و در اثر همين گرايش تا حدودى از تصوف و باطن گرايى دور شد و بر ضد اجتهاد و دانش اصول شوريد. البته روحيه اخباريگرى از پيش در وى وجود داشته . رساله شرح صدر و انصاف وى روشنگر اين تحولات و بيان اين ادوار است . تفصيل اين دوره ها و ذكر شواهد از آثار او تاليفى جداگانه مى طلبد، و در اين زمينه آثارى موجود است (ده رساله ، مقدمه حجة الاسلام رسول جعفريان ).
وى با آنكه افكار اجتماعى بلندى داشت و از جمله شركت در نماز جمعه را واحب عينى مى دانست و در مساءله امر به معروف و نهى از منكر بسيار جدى بود، ولى عليرغم دعوتهاى مكررى كه از سوى شاهان صفوى مبنى بر قبول برخى مناصب دينى – اجتماعى از وى به عمل مى آمد، به جهت زمان شناسى و آگاهى از احوال عالم نمايان عصر خود كه پيوسته براى او پاپوش مى دوختند، از قبول اين مناسب پرهيز داشت و سرگرم تاليف و تبليغ بود و كمتر با خلق مى آميخت .
در يكى از اشعار مى گويد:

به جز كتاب انيسى دلم نمى خواهد
زهى انيس و زهى خامشى ، زهى صحت
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفيق
من و خدا و كتابى و گوشه خلوت
هزار شكر كه كارى به خلق نيست مرا
خداپسند بود فيض را زهى همت

سوز و عشق فراوان او به قطب عالم امكان ، وجود مقدس حضرت ولى عصر عليه السلام به حدى بود كه ديوانى در اين زمينه به نام شوق مهدى عليه السلام پرداخت .

اماما از فراقت شد هزاران رخنه در دينم
بيا يك بار ديگر كن ز نو اسلام تلقينم
به آن مستظهرم جانا كه دل ماواى تو گردد
مرا روزى مباد آن دم كه بى ياد تو بنشينم
شب رحلت هم از بستر روم تا قصر حورالعين
اگر در صبح جان دادن تو باشى شمع بالينم
از آن ترسم من بى دل كه پيش از روز وصل تو
به تلخى ناگهان از تن بر آيد جان شيرينم
جهان فانى و باقى فداى آل پيغمبر
طفيل نور ايشان است هر چيزى كه مى بينم

فيض در شاعرى هم يد طولانى داشته و در سبك خود بيشتر از مولوى و حافظ تاثيرپذير بوده است و اين را بارها در اشعار خود متذكر شده است ، از جمله :

اى يار مخوان ز اشعار الا غزل حافظ
اشعار بود بيكار، الا غزل حافظ
در شعر بزرگ روم ، اسرار بسى درج است
شيرين نبود اى يار، الا غزل حافظ

وفات فيض
وى پس از عمرى تتبع و تحقيق و تاليف و خدمات ارزنده علمى و دينى ، سرانجام در شهر كاشان به سال 1091 هجرى در سن 84 سالگى زندگانى را وداع گفت و روح بلند پروازش به عالم بقا پرگشود و در همان شهر به خاك سپرده شد. آرامگاه او زيارتگاه خاص و عام است و از بارگاه او بركت و شفاعت مى طلبند.
خداوند روح پر فتوح او را با مواليان معصومش عليهم السلام كه عمر خود را در راه آنان باخته است محشور بدارد.
كتاب حاضر
مردم در درك مسائل اعتقادى به ويژه مسائل مبدا و معاد، سه گروه اند: گروهى تنها به ظواهر اكتفا مى كنند و حاضر نيستند يك گام فراتر روند؛ اينان را اهل ظاهر يا مبتديان گويند. گروه دوم در سطح بالاترى قرار دارند و همه چيز را خلاصه در ظواهر نمى بينند، ولى هنوز چندان اوج نگرفته اند و مسائل عقلى محض را درست درك نمى كنند؛ اينان را متوسطان گويند. گروه سوم كسانى هستند كه جمع بين ظاهر و باطن مى كنند و از ظاهر پى به باطن ، و از شهادت راه به غيب ، و از ماده راه به معنى مى برند و مى توانند امور عقلى و مجردات را تصور كنند؛ اينان را منتهيان گويند كه البته انگشت شمارند.
چنانكه از مقدمه كتاب بر مى آيد، مرحوم فيض اين كتاب را براى متوسطان نوشته است . لذا ديده مى شود كه در هر بابى پس از ذكر شواهد نقلى ، به تاويل و توجيه برخى از آنها مى پردازد و از حكيمان و عارفان سخنانى به مناسبت مى آورد. ولى باز هم تذكر مى دهد كه اگر اين بيانات ، آنان را قانع نكرد و عطش آنان را فرو ننشاند، به كتاب عين اليقين فى اصول الدين رو كنند كه شراب معرفت ناب را در آن پيمانه ريخته است ، ولى هر كس نبايد از آن بنوشد كه بدمستى خواهد كرد.
نكته قابل توجهى كه فيض رحمة الله در مقدمه كتاب يادآور مى شود آن كه : راه تحصيل علم و معرفت ، منحصر به درس و بحث لفظ و كتابى نيست ، درس و بحث شرط لازم است نه شرط كافى ، بلكه بايد آئينه دل را به زلال تقوا شستشو داد و روح را با ذكر و فكر صيقلى بخشيد تا درهاى معرفت به روى دل گشوده شود، انوار علوم الهى بر آن هجوم آورد و علم از جوانب وى بجوشد. آرى ، تا راهى از دل به سوى غيب نگشايد بهره چندانى از درس و بحث حاصل نمى گردد و جز انباشته اصطلاحى چند كه بار بر مغز است سرمايه اى ندارد.
انصاف را كه اگر كسى دوره اى به مطالعه دقيق اين كتاب بنشيند بهره هاى فراوان از علوم عقلى و نقلى خواهد برد.
در پايان يادآور مى شود: اين ترجمه بر اساس متن مصحح توسط فاضل گرامى آقاى محسن بيدارفر انجام پذيرفته ، و در موارد بسيارى نخست اصلاحاتى در متن صورت گرفته و سپس ترجمه شده است . پاورقى هاى (م ) و نيز عناوين فصلها كه همه در كروشه آمده از مترجم است كه اين عناوين بعضا از فهرست عربى كتاب استفاده شده است .
نكته ديگر آن كه : اين ترجمه سالها پيش صورت گرفته است و اخيرا پس از بازبينى ، به پيشگاه دين پژوهان محترم تقديم گرديده است .
حسين استادولى
6 محرم الحرام / 1418 – 23/2/1376

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.