مقدمه

مقدمه
فضيلت علم و عبادت
بدان كه علم و عبادت دو گوهر نفيس و گرانبهايى هستند كه هر چه از تصنيف مصنفان و آموزش معلمان و اندرز واعظان و نظر ناظران مى بينى و مى شنوى به خاطر اين دو چيز است ، بلكه هدف از فرستادن كتابهاى آسمانى و ارسال رسولان الهى ، بلكه هدف از آفرينش آسمانها و زمين و همه آفريدگانى كه ميان آنهاست علم و عبادت بوده است . و براى توجه به شرافت علم همين آيه بس كه : الله الذى خلق سبع سماوات و من الارض يتنزل الامر بينهن لتعلموا ان الله على كل شى ء قدير و ان الله قد احاط بكل شى ء علما (12) ((خداوند همان است كه هفت آسمان بيافريد و هفت زمين را نيز؛ امر الهى ميان آنها فرود مى آيد، تا بدانيد كه خداوند بر هر كارى تواناست و دانش خداوند بر همه چيز احاطه دارد.))
و براى شرافت عبادت همين آيه بس كه : و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (13) ((و جن و انس را نيافريدم جز براى اين كه مرا بپرستند.))


پس زيبنده است كه بنده به كارى جز علم و عبادت نپردازد، رنج خود را در انحصار اين كار قرار دهد و به غير اين دو گوهر گرانبها چشم ندوزد، كه همه امور غير اين دو باطل است و خيرى در آنها نبوده و بيهوده و بى حاصل اند.
در ميان اين دو گوهر، گوهر علم گرانبهاتر است ، زيرا در حديث نبوى صلى اللّه عليه و آله آمده : ((برترى عالم بر عابد چون برترى من بر فرودست ترين شماست .)) (14)
و نيز: ((نگاهى به عالم ، نزد من از عبادت يك سال كه روزهايش به روزه و شبهايش به عبادت سپرى شده باشد، محبوبتر است )) (15). و نيز: ((آيا شما را به شريفترين اهل بهشت رهنمايى نكنم ؟ گفتند: چرا اى رسول خدا. فرمود: آنان علماى امت منند)).
در حديث صحيح از امام باقر عليه السلام آمده است : ((عالمى كه از علم او بهره برند، از هفتاد عابد برتر است .)) (16)
ولى ناگزير بايد علم توام با عبادت باشد، و معناى بهره مندى از آن نيز همين است ؛ و گرنه غبارى بر باد رفته خواهد بود كه اثرى بر آن مترقب نمى گردد زيرا علم به منزله درخت و عبادت به منزله يكى از ميوه هاى آن است ، و هر چند برترى از آن درخت است ، زيرا كه اصل است ولى بهره مندى از ميوه آن است . از اين رو بايد بنده از علم و عمل هر دو بهره و نصيبى داشته باشد.
كدام علم منظور است ؟
منظور از علم ، علم دين است ، يعنى شناخت خداى سبحان ، فرشتگان الهى ، كتابهاى آسمانى ، پيامبران الهى و روز قيامت . خداوند فرموده : امن الرسول بما انزل اليه من ربه و المومنون كلهم آمن بالله و ملائكته و كتبه و رسله )) (17) ((پيامبر به آنچه از سوى پروردگارش بر او نازل شده ايمان دارد و مؤ منان نيز همگى به خدا و فرشتگان و كتابها و رسولان او ايمان دارند.))
و فرموده : يا ايها الذين آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الكتاب الذى نزل على رسوله و الكتاب الذى انزل من قبل و من يكفر بالله و ملائكته و كتبه و رسله و اليوم الآخر فقد ضل ضلالا بعيدا(18) ((اى كسانى كه (اجمالا) ايمان آورده ايد، به خدا و پيامبر او و كتابى كه بر پيامبر خود فرستاده و كتابى كه پيش از اين نازل كرده (تفصيلا) ايمان بياوريد. و هر كس ‍ به خدا و فرشتگان و كتابها و فرستادگان او و روز قيامت كفر ورزد، همانا به گمراهى ژرفى دچار گرديده است .))
بازگشت ايمان به علم است و از آن ناشى مى شود، زيرا ايمان عبارت است از تصديق و باور به يك چيز آنگونه كه هست ، و اين معنى ناگزير مستلزم اين است كه تصورى در حد توان از آن چيز موجود باشد، و معناى علم نيز همين است . و كفر كه به معنى پرده و پوشش است ، در برابر ايمان قرار دارد و بازگشت آن به جهل و نادانى است و از آنجا سرچشمه مى گيرد.
در شريعت و آيين الهى ، باور به هر چيزى را ((ايمان )) نگويند، بلكه واژه ايمان اختصاص دارد به باور داشتن همين پنج چيز گرچه به صورت اجمال باشد، پس گزيرى از دانستن اينها نيست ، و اين حديث رسول خدا صلى اللّه عليه و آله كه فرموده : طلب العلم فريضة على كل مسلم و مسلمة (19) : ((طلب علم بر هر مرد و زن مسلمان واجب است )) نيز اشاره به همين مطلب دارد.
البته اين وجوب نسبت به هر انسانى در حد طاقت و توان اوست ؛ زيرا كه : لا يكلف الله نفسا الا وسعها (20) ((خداوند هيچ كسى را جز در حد توانش تكليف نمى كند)). و اين بدان خاطر است كه علم و ايمان در قوت و ضعف و زياده و نقصان ، مراتب و درجات مختلفى دارند كه بعضى از بعض ديگر فراتر است .
امام صادق عليه السلام فرمود: ((ايمان حالات و درجات و طبقات و منازلى دارد برخى از آن تمام است و به نهايت كمال رسيده ، و برخى ناقص است و نقصانش هم واضح است ، و برخى راجح است و رجحانش هم زياد است )). (21)
و فرمود: ((اگر مردم مى دانستند كه خداى تبارك و تعالى اين آفريدگان را چگونه آفريده ، هيچ كس ديگرى را سرزنش نمى كرد. عرض شد: مگر چگونه بوده است ؟ فرمود: خداى متعال اجزائى (از ايمان ) آفريد و آنها را تا چهل و نه جزء رسانيد، سپس هر جزئى را ده بخش كرد (تا جمعا 490 بخش شد) آنگاه آنها را ميان آفريدگان تقسيم كرد. به مردى يكدهم داد و به ديگرى دو دهم تا به يك جزء كامل رسانيد. و به ديگرى يك جزء و يكدهم داد، به ديگرى يك جزء و دو دهم ، به ديگرى يك جزء و سه دهم تا به دو جزء كامل رسانيد. سپس به همين حساب به آنها داد تا به برترينشان چهل و نه جزء داد. پس كسى كه تنها يكدهم جزء دارد نمى تواند مانند كسى باشد كه دو دهم جزء دارد، و نيز آن كه دو دهم دارد مثل صاحب سه دهم نتواند بود، و نيز كسى كه يك جزء كامل دارد نمى تواند مانند كسى باشد كه داراى دو جزء است . و اگر مردم مى دانستند كه خداى متعال اين آفريدگان را بر اين وضع آفريده هيچ كس ديگرى را سرزنش نمى كرد.)) (22)
و از امام باقر عليه السلام روايت است كه : ((مؤ منان درجات مختلفى دارند، يكى داراى يك درجه ، يكى دو، يكى سه ، يكى چهار، يكى پنج ، يكى شش ‍ و يكى هفت درجه است . پس اگر بخواهى به صاحب يك درجه ، دو درجه تحميل كنى طاقت نمى آورد، و اگر بر صاحب دو درجه سه درجه تحميل كنى كشش ندارد… و ساير درجات نيز به همين وضع است .))(23)
فصل 1. علت اختلاف درجات داشتن علم و ايمان
اين اختلاف درجات به اين دليل است كه ايمان هر كس به اندازه علم اوست ، علمى كه حيات دل به آن بسته است ، و آن نورى است كه با برداشته شدن حجاب ميان دل و خداى بزرگ ، در دل حاصل مى شود، به دليل : الله ولى الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الى النور (24) ((خداوند عهده دار سرپرستى كسانى است كه ايمان آورده اند، آنها را از تاريكى ها به سوى نور بيرون مى برد.))
و: او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها (25) ((آيا آن كس كه بى جان بود پس ‍ زنده اش كرديم و برايش نورى قرار داديم تا با آن ميان مردم راه رود، چون كسى است كه در تاريكى ها به سر مى برد و از آن بيرون شدنى نيست ))؟
و: ليس العلم بكثرة التعلم ، انما هو نور يقذفه الله فى قلب من يريد الله ان يهديه (26) ((علم به آموختن زياد نيست ، بلكه علم نورى است كه خداوند در دل هر كسى كه بخواهد او را هدايت كند، مى افكند.))
و اين نور همچنان ساير نورها قابل قوت و ضعف و شدت و نقص است ؛ به دليل : و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا (27) ((…و چون آيات او بر آن ها خوانده شود برايمانشان بيفزايد)) و: و قل رب زدنى علما (28) ((و بگو: خداوندا! علم مرا افزون كن )). و هرگاه حجابى برداشته شود نورى افزوده مى گردد، و به تبع آن ايمان نيرومندتر شده ، رو به تكامل مى گذارد تا آنجا كه نور آن گسترش يافته ، در نتيجه سينه اش باز شده و بر حقايق اشياء اطلاع حاصل مى كند، امور نهانى برايش هويدا و هر چيزى را در جاى خود مى شناسد؛ از اين رو صدق و راستى پيامبران عليهم السلام در آنچه خبر داده اند، به طور اجمال يا تفصيل هماهنگ با نورى كه از آن برخوردار است و به اندازه شرح صدرش براى او آشكار شده ، انگيزه علم به هر كارى كه بدان مامور است و پرهيز از هر كارى كه از آن ممنوع است ، از صميم دلش برانگيخته گشته ، در نتيجه انوار اخلاق ستوده و ملكات پسنديده به نور معرفتش افزوده مى شود كه : نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم (29) ((نورشان از جلو و از سمت راست آنان در حركت است ))، و: نور على نور (30) ((نورى بر روى نور ديگر انباشته است )).
و هر عبادتى كه بر وجه صحيح آن انجام گيرد صفايى در دل به جاى مى گذارد كه دل را براى حصول يك نور و شرح صدر و معرفت و يقين ديگرى آماده مى سازد؛ سپس همين نور و معرفت و يقين جديد او را بر عبادت و اخلاص ديگرى وا مى دارد كه آنها نيز به نوبه خود موجب نورى ديگر، شرح صدرى كاملتر، معرفتى ديگر و يقينى قوى تر مى شوند، و همين طور تا آنجا كه خدا بخواهد پيش مى رود.
داستان چنين شخصى داستان كسى است كه در تاريكى با در دست داشتن چراغى راه مى رود، هر قطعه اى از راه كه برايش روشن مى شود در آن گام مى نهد، و همين راه رفتن سبب روشن شدن قطعه اى ديگر مى شود، و همين طور…
در حديث نبوى صلى اللّه عليه و آله آمده است : من علم و عمل بما علم ورثه الله علم ما لم يعلم (31) ((هر كس به آنچه مى داند عمل كند، خداوند آنچه را نمى داند ميراثش دهد.))
و نيز: ما من عبد الا و لقلبه عينان ، و هما غيب يدرك بهما الغيب ، فاذا اراد الله بعبد خيرا فتح عينى قلبه ، فيرى ما هو غائب عن بصره . (32) ((بنده اى نيست مگر آنكه دل او داراى دو چشم است ؛ آن دو چشم از نظر پنهان است و به وسيله آنهاست كه نهانها ادراك مى شوند. پس هرگاه خداوند خير بنده اى خواهد چشمان دلش را مى گشايد و او آنچه را كه از ديده سرش پنهان است مى بيند)).
در گفتار اميرمؤ منان عليه السلام آمده است : ((از محبوبترين بندگان نزد خدا بنده اى است كه خداوند او را بر ضد خودش يارى داده است . (وى به گمان سهل انگارى در طاعت و كوتاهى در عبادت ) افسردگى را شعار خود كرده ، و جامه ترس و هراس (از روز رستاخيز) را در بر كرده باشند. در نتيجه چراغ هدايت در دلش افروخته است … لباس شهوات را به در آورده ، خود را از هر انديشه اى جز يك انديشه كه بدان سرگرم است تهى ساخته ، از كورى و همدستى با هواپرستان بيرون شده ، كليد درهاى هدايت و قفل درهاى پستى و ضلالت گرديده است . راه خود را ديده ، جاده آن را پيموده ، مشعل فروزانش را شناخته ، از درياى بيكرانش گذشته ، به محكمترين حلقه ها چنگ زده ، به استوارترين ريسمانها آويخته و به حقايق چون نور خورشيدها يقين پيدا نموده است .)) (33)
و نيز فرموده است : ((قلب خويش را زنده و نفس خويش را ميرانده است ، تا آنجا كه ستبرهاى بدنش به نازكى ، و خشونتهاى روحش به نرمى تبديل شده و برق تابانى در او جهيده كه راه را بر او روشن ، و او را به رهروى سوق داده است . پيوسته از اين در به آن در رانده شده تا به آخرين در كه در سلامت و خانه اقامت است رسيده و گامهاى او به خاطر آرامش بدنش در قرارگاه امن و آسايش ، ثابت ايستاده است . اين همه به موجب اين است كه دل و ضمير خود را به كار گرفته و پروردگار خويش را خشنود ساخته است .)) (34)
فصل 2. درجات سه گانه ايمان
1 – نخستين درجات ايمان ، باورهايى است آلوده به ترديدها و شبهه ها با اختلاف درجاتى كه دارند. و اين درجه از ايمان ممكن است به شرك نيز آميخته باشد؛ به دليل آيه : و ما يومن اكثرهم بالله الا و هم مشركون (35) ((و بيشترشان به خدا ايمان نمى آورند مگر اينكه در همان حال مشرك اند.)) از اين درجه ، غالبا به ((اسلام )) تعبير مى كنند: قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا ولكن قولوا اسلمنا و لما يدخل الايمان فى قلوبكم (36) ((اعراب گفتند ما ايمان آورديم ، به آنان بگو: ايمان نياورده ايد، ولى بگوييد: اسلام آورده ايم ، زيرا هنوز ايمان در دلهاى شما داخل نشده است .))
امام صادق عليه السلام فرمود: ((…ايمان يك درجه از اسلام بالاتر است . ايمان در ظاهر شريك اسلام است ، ولى اسلام در باطن شريك ايمان نيست ، اگر چه هر دو در گفتار و توصيف جمع شوند (يعنى اگر چه گفتن شهادتين و تصديق به توحيد و رسالت از شرايط هر دو است ))). (37)
2 – درجات ميانى ايمان ، باورهايى ناآلوده به شك و شبهه است : الذين امنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا…(38) ((آنان كه به خدا و رسول او ايمان آوردند، آنگاه شك و ترديدى به خود راه ندادند…)) و غالبا ((ايمان )) به اين معناى خاص گفته مى شود: انما المومنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم اياته زادتهم ايمانا و على ربهم يتوكلون (39) ((جز اين نيست كه مؤ منان كسانى هستند كه چون ياد خدا به ميان آيد دلهاشان به ترس آيد و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد و بر پروردگار خود توكل مى كنند)).
3 – و درجات نهايى ايمان ، باورهايى است كه نه تنها آلوده به شك و شبهه نيست بلكه با كشف و شهود و ذوق و عيان و دوستى كامل خداى سبحان و شوق تمام به حضرت مقدس او توام است : يحبهم و يحبونه ، اذلة على المومنين اعزة على الكافرين ، يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم ، ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء (40) ((خدا را دوست دارند، و خدا نيز آنها را دوست دارد؛ در برابر مؤ منان ، فروتن و در برابر كافران ، سرسخت اند؛ در راه خدا مجاهده مى كنند و از سرزنش هيچ سرزنش ‍ كننده اى نمى هراسند؛ اين فضل خداوند است كه به هر كس بخواهد مى دهد)). و اين همان درجه اى است كه گاهى از آن به ((احسان )) تعبير مى كنند، كه : الاحسان ان تعبد الله كانك تراه (41) ((احسان آن است كه خدا را به گونه اى عبادت كنى كه گويا (در حضور او هستى و) او را مى بينى )). و گاهى به ((ايقان )) تعبير مى كنند، كه : و بالاخره هم يوقنون (42) ((و به آخرت يقين دارند)).
و اين آيه شريفه به اين مراتب سه گانه اشاره دارد: ليس على الذين امنوا و عملوا الصالحات جناح فيما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا و عملوا الصالحات ثم اتقوا و آمنوا ثم اتقوا و احسنوا و الله يحب المحسنين (43) ((بر كسانى كه ايمان آورده و كردار شايسته كرده اند در مورد آنچه خورده اند گناهى نيست هر گاه كه تقوا گزيده و ايمان آورده و كردار شايسته كرده باشند، سپس تقوا داشته و ايمان آورده و باز تقوا داشته و احسان نموده اند، و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.))
و به مقابل درجات ايمان كه مراتب و درجات كفر است اين آيه اشاره دارد: ان الذين آمنوا ثم كفروا ثم آمنوا كفروا ثم ازدادوا كفرا لم يكن الله ليغفرلهم و لا ليهديهم سبيلا (44) ((آنان كه ايمان آورده سپس كافر شدند، سپس ايمان آوردند و دوباره كفر ورزيدند، سپس به كفر خود افزودند، خداوند آنان را نخواهد آمرزيد و به راه راست هدايتشان نخواهد نمود)). (45)
بنابراين رابطه و نسبت احسان و يقين با ايمان ، مانند رابطه و نسبت ايمان است با اسلام ، (يعنى احسان و يقين اخلاص از ايمان است و با آن شريك است همان طور كه ايمان اخص از اسلام است و با آن شركت دارد). امام صادق عليه السلام فرمود: ((ايمان برتر از اسلام ، و يقين برتر از ايمان است . و چيزى كمياب تر از يقين نيست )) (46)
مراتب يقين
يقين داراى سه مرتبه است : علم اليقين ، عين اليقين ، حق اليقين : كلا لو تعلمون علم اليقين ، لترون الجحيم ، ثم لترونها عين اليقين (47) ((هرگز (چنين نيست كه شما پنداريد)، اگر به علم اليقين بدانيد، همانا دوزخ را خواهيد ديد، سپس همانا آن را به عين اليقين خواهيد ديد)). ان هذا لهو حق اليقين (48) ((به درستى كه اين همانا حق اليقين است )).
فرق ميان اين سه واژه با يك مثال آشكار مى شود: اگر آتش را در نظر بگيريد ((علم اليقين )) به آن ، مشاهده چيزهايى است كه در پرتو نور آن ديده مى شوند، ((عين اليقين )) به آن ، ديدن جرم خود آن است . ((حق اليقين )) به آن ، در آن سوختن و محو شدن هويت به سبب آن و جملگى آتش صرف شدن است . و پس از اين مرتبه ، ديگر مرتبه اى نيست ، و نيز اين مرتبه قابل ازدياد نمى باشد، لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا ((اگر پرده (از ديده ام ) برداشته شود به يقين من افزوده نخواهد گشت )).
فصل 3. تقدم علم بر عبادت
بدانكه تحصيل علم بر عبادت مقدم است ، زيرا آن كه معبود را شناخته و روش عبادت و نيز ثمره و آثار آن را نمى داند، عبادت برايش دست نمى دهد.
و نيز علم سودمند است كه خشيت و بيم از خدا را به بار مى آورد: انما يخشى الله من عباده العلماء (49) ((جز اين نيست كه از ميان بندگان خداوند، تنها دانشمندان از خدا مى ترسند)).
توضيح اينكه : كسى كه خدا را چنانكه بايد نشناخته ، بى شك آن طور كه بايد هيبت او را در دل نمى گيرد و به طور بايسته عظمت و حرمت او را پاس ‍ نمى دارد. بنابراين علم است كه با توفيق خداى سبحان همه طاعات را به بار مى آورد و از تمامى گناهان باز مى دارد و بنده را در عبادت خداى بزرگ جز اين دو مقصدى نيست . از اين رو پيامبر صلى اللّه عليه و آله فرموده است : العلم امام العمل ، و العمل تابعه (50) ((علم پيشواى عمل ، و عمل پيرو اوست .))
فصل 4. اقسام عبادت
عبادت بر دو قسم است : اول ، عبادت ظاهرى است كه مربوط به تقواى اعضاء و جوارح و بدن است ، مانند انجام طاعتهاى ظاهرى از قبيل نماز، زكات ، روزه ، حج و غير اينها… و مانند ترك گناهان زشت ظاهرى از قبيل زنا، رباخوارى ، شراب خوارى و امثال اينها. علمى كه مربوط به اين امور است ((علم شريعت )) و ((علم فقه )) نام دارد.
قسم دوم ، عبادت باطنى است كه مربوط به تقواى دل و روح است ، مانند آراسته شدن به اخلاق ستوده از قبيل توبه ، صبر، شكر، توكل ، تفويض ‍ (واگذارى امور به خداوند) و غير اينها… و مانند پرهيز و دورى گزيدن از خويهاى نكوهيده از قبيل حسد، تكبر (خود بزرگ بينى )، عجب (خودبينى )، غرور (فريفتگى )، ريا (خودنمايى ) و امثال اينها. علم مربوط به اين امور ((علم سر)) و ((علم اخلاق )) ناميده مى شود.
عبادت در هر دو جنبه واجب است ، زيرا در كتاب و سنت در مورد هر دو قسم آن دستور رسيده است . خداى عزوجل مى فرمايد: توبوا الى الله جميعا آيه المومنون لعلكم تفلحون (51) ((اى مؤ منان ، همگى به سوى خداوند توبه كنيد، باشد كه رستگار شويد.))
يا ايها الذين امنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلكم تفلحون (52) ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پايدارى كنيد و يكديگر را به پايدارى فراخوانيد و با يكديگر پيوند داشته باشيد و پرواى الهى پيشه كنيد، باشد كه رستگار شويد)).
و اشكروا لله ان كنتم اياه تعبدون (53) ((و خدا را سپاسگزاريد اگر تنها او را مى پرستيد)).
و على الله فتوكلوا ان كنتم مؤ منين (54) ((و تنها بر خدا توكل كنيد، اگر ايمان داريد)) .
اين آيات و آيات ديگرى از اين قبيل به تحصيل اخلاق فاضله فرمان مى دهد، چنانكه (در مورد عبادات ظاهرى ) خداى عزوجل مى فرمايد: اقيموا الصلوة و آتوا الزكوة (55) ((نماز را به پاى داريد و زكات را بپردازيد)). كتب عليكم الصيام (56) ((روزه گرفتن بر شما مقرر شد.))
لله على الناس حج البيت (57) ((حق خداوند بر مردم است كه به زيارت خانه او بروند)). و آيات ديگرى از اين قبيل .
و در مورد گناهان مى فرمايد: و ذروا ظاهر الاثم و باطنه (58) ((گناهان آشكار و پنهان را رها سازيد)). و لا تقربوا الفواحش ما ظهر منها و ما بطن (59) ((و به گناهان زشت چه آشكار و چه نهان نزديك مشويد)).
ولى تكليف به اين دو قسم عبادت براى هر كس در حد طاقت و توانايى اوست . لا يكلف الله نفسا الا وسعها لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت (60) ((خداوند هيچ كس را جز در حد توانائيش مكلف نمى سازد، هر كس هر چه كند، چه خوب و چه بد، براى خود كرده است )) و براى هر يك از اقسام عبادت در كمال و نقص ، و زياده و نقصان در قرب به حضرت حق ، درجاتى است و تفاوت آن درجات به حسب تفاوت درجاتى است كه مردم در تحمل عبادت و عمل به آن دارند. و ((راههاى به سوى خدا به عدد انفاس (61) خلايق است .))
فصل 5. دسته بندى علوم دين
(همان طور كه سابقا اشاره شد مجموعه علوم دين در پنچ چيز خلاصه مى شود: شناخت خدا، شناخت فرشتگان ، شناخت كتب آسمانى ، شناخت پيامبران ، شناخت روز قيامت . حال ) بدان كه شناخت چگونگى و روش هر دو قسم عبادت در بحث شناخت ((كتابهاى آسمانى )) مطرح مى شود، چنانكه شناخت اوصيا و جانشينان پيامبران عليهم السلام در بحث ((شناخت پيامبران )) انجام مى پذيرد. شناخت صفات والا و نامهاى نيكو خداوند عزوجل و افعال و آثار رحمت او، داخل در بحث ((شناخت خدا))، شناخت شيطان و لشگريان او داخل در بحث ((شناخت فرشتگان ))، و شناخت نفس انسانى و ترقيات آن در دوره ها و حالات مختلف از آغاز جنين بودن تا آنگاه كه خداى سبحان را ديدار نمايد، داخل در بحث ((شناخت روز قيامت )) است . بنابراين هيچ يك از علوم مهم دينى از اين اصول پنجگانه بيرون نيست .
و چون علم اخلاق داراى مباحث عميق و طولانى است ، و علم فقه نيز داراى مسائل بسيارى است كه سخن درباره آنها بسيار گفته شده و دانشمندان دينى براى هر يك كتابهاى جداگانه اى ترتيب داده و هر كدام را جداگانه نامگذارى كرده اند – كه خداوند كوشش همه آنان را سپاس دارد – شايسته نيست كه اين دو علم از توابع پاره اى مباحث علم ديگرى قرار گيرند، از اين رو براى هر كدام از آنان به طور خلاصه كتابى جداگانه ترتيب داديم .(62)
و چون مسائل مربوط به پيامبران و كتب آسمانى نزديك به هم بوده و مسائل مشتركى دارند، هر دو را در يك مقصد گرد آوريم . بنابراين ، كتاب حاضر بر چهار مقصد مشتمل است : 1 – شناخت خدا 2 – شناخت پيامبران 3 – شناخت كتابهاى آسمانى و پيامبران الهى 4 – شناخت روز قيامت .
و هر يك از مقاصد چهارگانه را بر چند باب ، و هر بابى را بر چند فصل مرتب ساختيم . مجموع مقاصد چهارگانه شامل پنجاه باب است كه هر باب داراى چندين فصل ، و جملگى مشتمل بر پنجاه مطلب است .(63)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.