فصل 4. مباحثه ديصانى با امام صادق عليه السلام واستدلال شيخ صدوق
شيخ صدوق رحمة الله در كتاب ((توحيد)) روايت كرده است كه : ((ابوشاكر ديصانى از امام صادق عليه السلام پرسيد: دليل بر حدوث عالم چيست ؟ امام فرمود: به نزديكترين چيزها بر آن استدلال مى كنيم . گفت : كدام چيز؟ امام تخم مرغى طلبيد و آن را در كف خود نهاد و فرمود: اين دژ سربسته و محكمى است كه راهى به درون آن نيست . داخل آن پوسته نازكى است كه اندكى نقره روان و طلاى مايع به آن چسبيده است ، و چون بشكافد مانند طاووسى رنگارنگ از آن سر برآورد. آيا چيزى درون آن رفت (تا جوجه را صورتگرى كند)؟ گفت : نه ، فرمود: همين دليل بر حدوث عالم است .
ديصانى گفت : پاسخ كوتاه و نيكويى دادى ، ولى مى دانى كه ما جز محسوساتى را كه با چشم ديده يا با گوش شنيده يا از طريق بينى بوييده يا با دهان چشيده يا با دست بسوده ايم يا به طور روشن در دل نقش بسته يا خبر قطعى از آن رسيده باشد نمى پذيريم . امام فرمود: از حواس پنجگانه ياد كردى ، حال آنكه آنها بدون داشتن راهنما (عقل ) سودمند نيستند همان طور كه راه تاريك را بدون چراغ نتوان پيمود)). (69)
و نيز با سند خود روايت كرده است كه : ((مردى بر حضرت رضا عليه السلام وارد شد و گفت : اى فرزند پيامبر، دليل بر حدوث عالم چيست ؟ امام فرمود: تو نبودى و به وجود آمدى ، و مى دانى كه قطعا خودت سازنده خويش نيستى ، و نيز كسى كه همسان توست تو را نيافريده است .)) (70)
شيخ صدوق (رحمة الله ) گويد: ((از جمله دلايل بر حدوث عالم اين است كه : ما وقتى به خود و ساير اجسام مى نگريم چنين مى يابيم كه هيچ كدام آنها از افزايش و كاستى كه در آنها پديد مى آيد و از سازندگى و تدبيرى كه در آنها انجام مى شود و مرتب آنها را از شكل و صورتى به شكل و صورت ديگرى مى گرداند جدا نيستند. و نيز ضرورتا مى دانيم كه نه خودمان آنها را ساخته و نه آن كس كه از جنس ما و در شرايط و احوال ماست آنها را ساخته است .
و هرگز عقل تجويز نمى كند و در خيال هم نقش مى بندد كه آنچه جداى از حوادث و عوارض نيست و سابق بر آنها هم نيست (كه جنبه عليت و سببيت براى آنها داشته باشد بلكه هميشه و همه وقت تواءم و همراه با آنهاست ) و نيز اين همه اشياء – با توجه به تدبيراتى كه در آنها صورت مى گيرد و تقديرات گوناگونى كه در آن ها به كار رفته است – بدون سازنده ايجاد شده يا بدون مدبرى پديد آمده باشند. و اگر جايز بود كه عالم با همه اتقان و استحكامى كه در ساخت آن به كار رفته و نظمى كه ميان اجزاى آن برقرار است و نيازى كه اجزاء آن به يكديگر دارند، بدون سازنده يا پديدآورنده اى ساخته و پديدار گشته باشد در اين صورت بهتر مى توان پذيرفت كه چيزى كه از احكام و اتقان كمترى برخوردار است بدون صانع باشد، و طبعا جايز است نوشته اى بدون نويسنده و ساختمانى بدون بنّا و صورتى دقيق و درست بدون نقاش موجود شود، و بر همين قياس جايز است كشتى اى در استوارترين نظم ساخته شود و اجزاى آن در متقن ترين وضعى هماهنگ گردد بدون آنكه سازنده اى در آن دست داشته يا ترتيب دهنده اى اجزاى آن را گرد آورده و هماهنگ نموده باشد.
و چون باور اين مطلب و روا دانستن چنين چيزى خروج از عقل و خردمندى است ، باور آن در مورد عالم نيز خردمندانه نيست ، بلكه قبول آن در مورد آفرينش عالم با همه شگفتيهاى آن از حركت افلاك و اختلاف اوقات و گردش خورشيد و ماه و طلوع و غروب آنها و سر رسيدن سرما و گرما در وقت خود و گوناگونى ميوه ها و تنوع درختها و مهيا شدن نيازمنديهاى آنها در وقت خود، دليل مكابره و عناد شديدتر و دشمنى آشكارتر است ، و اين مطلب بحمد الله واضح است )). (71)