فصل 2. تشبيه و تنزيه
عقلهاى سليم و خردهاى مستقيم همگى گواهند بر منزه بودن خداى متعال از آنچه شايسته جناب مقدس او نيست ، چون جسمانيت ، صورت داشتن ، حركت و انتقال ، حلول و اتحاد، محل حوادث بودن ، در جهت يا مكان يا زمانى قرار داشتن ، قابل رؤ يت بودن با چشم ، يا درك شدن با يكى از حواس ، يا با پاره اى انديشه ها به كنه او رسيدن ، و ديگر نقايصى كه از صفات ممكنات و معلولات است .
دلايلى كه در كتاب و سنت در اين زمينه موجود است ، چه آنهايى كه در گذشته آورديم و چه آنهايى كه ذكر نكرديم بيش از حد شمار است و مشهورتر از آنكه پوشيده بماند. ولى در برابر آنها، چيزهايى كه ظاهرا دلالت بر تشبيه دارند نيز فراوان بوده و اين موارد هم از كتاب و هم از سنت به حد تواتر موجود است .
برخى از مردم دلائل اول را پذيرفته و قسم دوم را تاءويل نموده اند، و برخى به عكس . و حال آنكه در واقع و نزد اهل تحقيق ، منافاتى ميان اين دو قسم نيست ، زيرا نه تشبيه صحيح است و نه تعطيل . ولى چون فهم آنان از درك حق مطلب در اين زمينه قاصر است – و انبيا، صلوات الله عليهم ، نيز با آنان به اندازه عقلشان سخن گفته اند – از اين رو الفاظ را در ظاهر، متناقض با يكديگر ديده و در اين مورد سرگردان مى مانند، مانند داستان كورها و فيل كه مشهور است .(127)
در كتاب ((توحيد)) با سند خود از محمد بن عبيد روايت كرده است كه گفت : بر حضرت رضا عليه السلام وارد شدم ، به من فرمود: به عباسى بگو از سخن گفتن در توحيد و غير آن دست بردارد و با مردم به آنچه مى شناسند (و مورد پذيرش آنهاست ) سخن گويد و از آنچه بدان انكار مى ورزند دست بدارد.
چون درباره توحيد از تو پرسيدند، همان گونه كه خداى بزرگ فرموده بگو: قل هو الله احد… ((بگو خداوند يگانه است ، خداوند صمد (بى نياز) است ، نه زاييده است و نه زاييده شده است ، و هيچ كس همتا و همسر او نيست )).
و چون از كيفيت و چگونگى او پرسيدند، همان گونه كه خداى بزرگ فرموده بگو: ليس كمثله شى ء (128) ((هيچ چيز مانند او نيست )).
و چون از سمع و شنيدن پرسيدند، همان گونه كه خداى بزرگ فرموده بگو: هو السميع العليم (129) ((او شنوا و داناست )). (آرى ) با مردم به آنچه مى شناسند سخن بگو.(130)
در تفسير على بن ابراهيم ، از پدرش ، از احمد بن محمد بن ابى نصر، از حضرت رضا عليه السلام روايت كرده است كه آن حضرت به من فرمود: اى احمد، اختلاف ميان شما و ياران هشام بن حكم درباره توحيد، چيست ؟ گفتم : فدايت شوم ، ما به صورت داشتن خداوند قائليم به دليل حديثى كه نقل است كه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله پروردگار خود را در صورت جوانى ديد. و هشام بن حكم قائل به جسم بودن خداست .
فرمود: اى احمد، رسول خدا صلى اللّه عليه و آله چون به سوى آسمان سير داده شد و به سدرة المنتهى رسيد، در حجابها به اندازه ته سوزن شكافى روى داد، و از همانجا از نور عظمت آن اندازه كه خدا خواست مشاهده نمود؛ و شما از اين مطلب تشبيه را اراده كرده ايد! اى احمد، اين گونه سخنان را رها ساز، مبادا امر عظيمى به روى تو گشوده شود.(131)
گفته مى شود: راز اينكه دو گونه تعبير درباره ذات اقدس الهى وارد شده اين است كه : ذات خداى سبحان از جهت اينكه از طرفى هم منزه از تشبيه است و هم از تنزيه ، و از طرفى اسماء و صفات او داراى مراتب بوده و با اشياء معيت دارد، به هر دو امر (تشبيه و تنزيه ) متصف مى شود، بدون هيچ فرقى ، چنانكه در حديث قدسى صحيح مورد اتفاق فريقين وارد است كه : ((بنده پيوسته با انجام نوافل به من تقرب مى جويد تا آنجا كه او را دوست مى دارم ؛ و چون دوستش داشتم ، گوش او مى شوم كه بدان مى شنود و چشم او كه بدان مى بيند و دست او كه بدان داد و دهش مى كند…)) (132) (كه در اين حديث معانيى از قبيل قرب ، دوستى ، شنيدن و ديدن و دست داشتن براى خداوند اثبات گرديده است ).
و در كتاب ((توحيد)) با سند خود از مولايمان امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه در تفسير اين آيه شريفه : فلما اسفونا انتقمنا منهم . (133) ((پس چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتيم )) فرمود: همانا خداى سبحان مانند ما خشم نگيرد، ولى دوستانى براى خود آفريده كه خشم مى گيرند و خشنود مى شوند و مخلوق و مربوب هم هستند؛ پس خشنودى آنان را خشنودى خود و خشمشان را خشم خود قرار داده ، زيرا ايشان را دعوت كنندگان به سوى خود و رهنمايان به خود قرار داده است . از اين رو اينچنين شده اند (يعنى خشم و رضاى آنان خشم و رضاى خداست )، پس خشم و رضا آن گونه كه به خلق خدا مى رسد به خداوند راه ندارد، ولى معناى فرموده حضرتش در اين مورد همين است .
همچنين خداوند فرموده : من اهان لى وليا فقد بارزنى بالمحاربة و دعانى اليها: ((هر كس يكى از دوستان مرا اهانت كند، تحقيقا به جنگ من برآمده و مرا به كارزار فراخوانده است ))، و نيز فرموده : من يطع الرسول فقد اطاع الله (134) ((هر كس از پيامبر اطاعت كند، تحقيقا خدا را اطاعت نموده است ))، و فرموده : ان الذين يبايعونك انما يبايعون الله ، يد الله فوق ايديهم (135) : ((آنان كه با تو بيعت مى كنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مى كنند، دست خدا بالاى همه دستها قرار دارد)). همه اينها و موارد مشابه آن به همان معنايى است كه برايت بازگفتم ، و نيز همين گونه است رضا و خشم و مانند آن از چيزهايى كه مشابه اينهاست .
و اگر به آفريننده ، خشم و ملامت مى رسيد – و حال آنكه خودش آنها را احداث و ايجاد نموده است – روا بود گوينده اى گويد كه آفريننده هم روزى تباه و فانى مى شود، زيرا وقتى خشم و ملامت بر او وارد شود تغيير و دگرگونى بر او راه نخواهد يافت و چون تغيير و دگرگونى بر او راه يابد از ورود تباهى بر او ايمن نيست ، و اگر چنين باشد ديگر ايجادكننده از ايجاد شده ، قادر از مقدور و خالق از مخلوق بازشناخته نگردد، و حال آنكه خداوند از اين سخن بسى برتر و والاتر است ، او آفريننده اشياء است بى آنكه نيازمندشان باشد، و چون آفرينشش به جهت نيازمندى وى نيست ، حد و مرز و كيفيت بر او محال است . به خواست خداوند اين مطلب را بفهم .(136)