فصل 3. عدم بر خداوند راه ندارد
نسبت عدم به هيچ وجهى از وجوه بر خداى بزرگ روا نيست ، و گرنه وجود او واجب و ازلى نبوده و در نتيجه محتاج و نيازمند (به غير) خواهد بود. – خداوند برتر از اين است .
و نيز: هيچ چيزى مقتضى عدم خودش نيست (و وجود خود را نفى نمى كند) و گرنه تحقق نمىيافت ، و خداى بزرگ وحدانى است (و در ذات او تركيب راه ندارد، از اين رو) چيزى در ذاتاو شرط نيست ، و هر چه غير اوست تابع اوست . و چون نه شرط دارد و نه ضدى براى اوهست ، پس چيزى او را ابطال نتواند كرد، پس او قيوم (و به خود برپاست ) و دائم است(و زوال ندارد)، واژه ((متى كى )) درباره او گفته نمى شود، و با كلمه ((حتى = تاكى ))براى او زمان قرار داده نمى شود.
از مولايمان امام باقر عليه السلام درباره خدا پرسش شد كه : از كى بوده است ؟ فرمود: او كى نبوده تا به تو خبر دهم از كى بوده است ؟ منزه آن خدايى كه هميشه بوده و هميشه خواهد بود. در حالى كه فرد و صمد (يگانه و بى نياز) است ، همسرى نگرفته و فرزندى ندارد.(137)
و از مولايمان اميرالمؤ منين عليه السلام روايت است كه : درباره چيزى كه نبوده گفته مى شود: ((از كى بوده ؟))، اما چيزى كه هميشه بوده ، اين جمله درباره اش گفته نمى شود. او پيش از پيش بوده و بعد از بعد خواهد بود بدون آنكه بعدى داشته باشد و يا نهايتى كه بدان انتها يابد.(138)
و نيز فرموده است : بودنش بر اوقات ، وجودش بر عدم ، و ازليتش بر آغاز پيشى داشته است .(139)