فصل 4. مظاهر اسماء الهيه

فصل 4. مظاهر اسماء الهيه
هر يك از اسماء خداوند را مظهرى از موجودات هست به اعتبار غلبه صفتى كه آن اسم شامل آن است در آن موجود. زيرا خداى سبحان هر نوع از انواع آفريدگان را با يكى از اسماى خود آفريده و تدبير مى نمايد، و آن اسم ، رب همان نوع است و خداى سبحان رب الارباب مى باشد.
در اينجا مراد ما از اسم معناى دومى است كه در گذشته بدان اشاره داشتيم (يعنى خود ذاتى كه به صفتى معين موصوف است نه لفظى كه بر ذات موصوفه دلالت كند). و به همين معنا اشاره دارد آنچه در دعاهاى اهل بيت عليهم السلام وارد است از قبيل عبارات زير و نظاير آن :


و بالاسم الذى خلقت به العرش ، و بالاسم الذى خلقت به الكرسى ، و بالاسم الذى خلقت به الارواح .(319)
((سوگند به اسمى كه عرش را بدان آفريدى ، سوگند به اسمى كه كرسى را بدان آفريدى ، و سوگند به اسمى كه ارواح را بدان آفريدى .))
از مولايمان امام صادق عليه السلام روايت است كه :
نحن – والله – الاسماء الحسنى التى لا يقبل الله من العباد عملا الا بمعرفتنا.(320)
((به خدا سوگند ماييم اسماء حسنايى كه خداوند عمل بندگان را جز با معرفت ما نمى پذيرد)). زيرا آن بزرگواران عليهم السلام وسايل شناخت ذات و واسطه هاى ظهور صفات ، ارباب انواع مخلوقات اويند.
مى توان گفت : حقايق تمام موجودات عينا اسماء خداى متعال اند، زيرا همگى بر خداى سبحان دلالت دارند مانند دلالت اسم بر مسمى . زيرا دلالت همان گونه كه با الفاظ صورت مى گيرد با ذوات هم بدون هيچ فرقى در آنچه كه به معنا مربوط مى شود صورت مى بندد، بلكه هر موجودى به منزله كلام صادر از خداى متعال مى باشد كه بر توحيد و تمجيد او دلالت مى نمايد. بلكه هر كدام از آن ها در نزد اهل بصيرت زبان گويايى است به يگانگى او كه به حمد او زبان به تسبيح مى گشايد و او را از آنچه شايسته جنابش نيست منزه و مقدس مى دارد، چنانكه فرموده : و ان من شى ء الا يسبح بحمده … (321)
((چيزى نيست مگر آنكه به حمد او تسبيح مى گويد.))
بلكه هر يك از موجودات ذكر و تسبيح اويند، چرا كه يگانگى و علم و اتصاف او به ساير صفات كمال ، و تقدس و پاكى او از صفات نقص و زوال ، از آن موجود فهميده مى گردد. زيرا براهين قائم اند و خردهاى سالم حاكم اند بر اينكه لزوما بايد هر طلبى به مطلوبى و هر فقرى به غنايى و هر نقصى به تمامى منتهى مى گردد چنانكه حاكم اند بر اينكه لزوما بايد هر آفريده اى به آفريننده اى و هر ساخته اى به سازنده اى و هر مربوبى به ربى منتهى شود. از اين رو نقصهاى آفريدگان دليل كمالات آفريدگار – جل ذكره – و كثرت و اختلافهايشان گواه يگانگى او و نفى شريك و هر گونه ضد و شبيهى از اوست ، چنانكه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
((به دادن آلات ادراك دانسته شد كه او را آلات ادراك نيست ، و به جوهريت بخشيدن به جواهر دانسته شد كه او را جوهر نيست ، و با ضديت افكندن ميان اشيا دانسته شد كه او را ضدى نيست ، و با كنار هم قرار دادن اشيا دانسته شد كه او را قرينى نباشد… پس ميان قبل و بعد جدايى انداخت تا دانسته شود كه او را قبل و بعدى نيست . اشيا با داشتن غريزه ها گواهند كه غريزه دهنده آنان را غريزه نيست ، با محدود ساختن آنها به وقت خبر دهند كه وقت دهنده آنان را وقت نباشد. برخى را از برخى ديگر محجوب داشت تا دانسته شود ميان او و آفريده اش حجابى نيست …)).(322)
يكى از حكيمان در وصف گل نرگس ، همين معنا را چنين سروده :

عيون فى جفون فى فنون
بدت فاجاد صنعتها المليك
بابصار التغنج طامحات
كاءن حداقها ذهب سبيك
على قصب الزمرد مخبرات
بان الله ليس له شريك

((چشمهايى در كاسه هايى بر سر شاخه هايى نمايان است ، كه خداى مليك ساخته و آفرينش آن ها را به خوبى به انجام رسانيده است .))
((اين گلها با چشمهاى ناز و عشوه و خيره شده گويى حدقه هاى آن شمشى از طلاست ))،
((و بر شاخه هاى از زمرد (سبز رنگ ) قرار گرفته ، گزارش از آن مى دهد كه خدا را شريكى نيست )).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.