فصل 2. شگفتيهاى وجود انسان

فصل 2. شگفتيهاى وجود انسان
از نشانه هاى خدا انسان است كه از نطفه آفريده شده . اى برادر، نخست در خود و بدنت كه نزديكترين چيز به خودت مى باشد، بنگر، كه در تو آنقدر شگفتيها دليل بر عظمت خدا نهفته است كه براى آشنايى با صد يك آن عمرها سپرى مى شود، و تو از آنها غافلى . اى كه ناآگاه از خود و نادان به خويشتنى ، چگونه شناخت غير خود را طمع دارى ؟! حال آنكه خداوند در كتاب عزيز خود، تو را به تدبر در خودت فرمان داده كه : و فى انفسكم افلا تبصرون (523) : ((و در خودتان (نشانه هايى است ) پس چرا نمى بينيد؟)).


و يادآور شده كه از نطفه اى كثيف و آلوده آفريده شده اى : ((مرده باد انسان كه چه ناسپاس است . از چه آفريدش ؟ از نطفه اى آفريدش سپس به اندازه پديدش آورد. سپس راهش را آسان نمود. سپس ميراندش و به گورش برد. سپس هرگاه كه خواهد از گورش برانگيزد.))(524)
((آيا نطفه اى از منى كه (در رحمى ) ريخته مى شود، نبود؟ سپس لخته اى خون شد، آن گاه آفريدش و با اندامى درست و موزونش برآورد.)) (525)
((آيا شما را از آبى پست و ناچيز نيافريديم ، آن گاه آن را در جايگاهى استوار و آرام نهاديم ؟)).(526)
((آيا آدمى نديد كه او را از نطفه اى آفريديم ، كه اكنون دشمنى آشكار است ؟)) (527)
((همانا انسان را از خلاصه و چكيده اى از گل آفريديم . سپس او را به صورت نطفه اى در جايگاهى استوار و آرام نهاديم . سپس نطفه را لخته اى خون ، و لخته خون را پاره اى گوشت ، و پاره گوشت را استخوانها كرديم ، و استخوانها را گوشت پوشانديم ، سپس آفرينش ديگرش داديم ، پس درخور تعظيم و تقدس است خدا كه بهترين آفرينندگان است .)) (528)
ساختمان نطفه
به نطفه بنگر، كه قطره اى است كثيف و آلوده از آب و اگر ساعتى رها شود و هوا به آن برسد فاسد و گنديده مى شود، چگونه پروردگارش كه رب الارباب است آن را از صلب پدر و استخوانهاى سينه مادر بركشيده ، چگونه ميان مرد و زن جمع كرده و الفت و محبت در قلبشان افكنده ، چگونه آنها را با زنجير دوستى و شهوت به گرد آمدن كنار يكديگرشان كشيده ، چگونه با عمل آميزش جنسى نطفه را از صلب مرد بيرون آورده ، چگونه خون حيض ‍ را از اعماق رگها جلب و در رحمها جمع كرده ، سپس چگونه كودك را از نطفه آفريده و به آب حيض سيراب نموده و چگونه او را تغذيه و پرورش ‍ داده است ؟ و چگونه نطفه را كه سفيد و شفاف است به صورت لخته خونى سرخ در آورده و آن را به بهترين شكل برآورده ، به بهترين اندازه نظام داده ، به بهترين صورت تصوير نموده و اجزاى همشكل را به اجزاى مختلفى تقسيم نموده است ، و در همان رحمها استخوانها را محكم ساخته و شكل اعضايش را زيبا داشته ، آشكار و نهانش را زينت بخشيده ، رگهايش را مترتب ساخته و آنها را مجراى غذايش نهاده تا سبب بقاى آن باشد، و آن را شنوا، بينا، دانا و گويا قرار داده و براى آن ستون فقرات قرار داده تا اساس ‍ بدن و حافظ آلات و ابزار غذاى او باشد.
ساختمان سر
و چگونه سر را جامع همه حواس او ساخته ، چشم را گشوده و طبقه هاى آن را مترتب ساخته و شكل و رنگ و هيئت آن را زيبا آفريده ، سپس پلكهايى در اطراف آن نهاده تا آن را پوشانده و حفظ نموده و صيقلى بخشيده و خار و خاشاك را از آن دور بدارد. سپس در مقدارى از آن به اندازه يك عدس ، صورت آسمان با همه گستردگى و ابعاد و اقطار دور و درازش را آشكار نموده و او بدان مى نگرد.
گوش را شكافته و چيزهايى را كه موجب حفظ شنوايى آن بوده و حشرات را از آن دور بدارد، در آن به وديعت نهاده ، و دور آن را لاله قرار داده تا صدا را جمع و به صاحبش برساند و صداى پاى حشرات را احساس كند. در آن راههاى پيچ و خم دار نهاده تا وقتى حشره اى در خواب قصد آن كند صداى حركت آن حشره بيشتر و راه ورود آن نيز دراز شود تا صاحبش از خواب بيدار گردد.
بينى را از وسط چهره برآورده و شكل آن را زيبا آفريده ، دو سوراخ آن را گشوده و حس بويايى را در آن نهاده تا با بوييدن بوها، به خوراك و غذاهاى خود راه برد و با سوراخهاى بينى بوى هوا را استنشاق كند تا غذاى دلش ‍ فراهم شود و حرارت باطنش خنكى پذيرد.
دهان را گشوده و زبان در آن نهاده كه گويا و بيانگر و روشن كننده آنچه در دل اوست باشد. دهان را به وسيله دندانها زينت داده و آنها را ابزار آسيا و شكستن و بريدن ساخته ، پايه هاى آنها را محكم و سر آنها را تيز و رنگشان را زيبا و صف آنها را مرتب ساخته ، و به طورى كه سر همه مساوى و با ترتيبى منظم قرار گرفته اند كه گويا مرواريدهايى منظوم و به رشته كشيده اند.
لب ها را آفريد و رنگ و شكل آنها را زيبا و به گونه اى آفريده كه بر دهان روى هم قرار گيرند، راه دهان را ببندند و حروف سخن به وسيله آنها تمام و كامل ادا شود. حنجره را آفريده و آن را براى بيرون آمدن اصوات آماده ساخته و زبان را آفريده و آن را براى اداى حركات و تقطيع حروف توانا ساخته تا صدا را در مخرجهاى مختلف بريده و بدان سبب حروف گوناگون پديد آيد تا با كثرت آنها راه سخن گفتن گسترده گردد. از طرفى ديگر حنجره ها را از نظر تنگى و گشادى ، زبرى و نرمى ، سختى و سستى جوهر، و بلندى و كوتاهى به اشكال گوناگون آفريده تا صداها بدان سبب مختلف شده و دو صدا شبيه يكديگر نباشند، بلكه ميان صداها فرقهايى آشكار است كه شنونده به مجرد شنيدن صدا در تاريكى صاحب صدا را از ديگر مردم تشخيص مى دهد. سپس سر را با موها و گونه ها زينت بخشيده ؛ چهره را با محاسن ، ابروان را با موى باريك و شكل كمانى و خميده و چشمها را با مژگان آراسته است .
اعضاى داخلى
سپس اعضاى داخلى را آفريده و هر كدام را براى كارى مخصوص مسخر داشته است . معده را براى پختن غذا، كبد را جهت تبديل غذا به خون و سپرز و كيسه صفرا و كليه را به خدمت كبد گرفته است . خدمت طحال به كبد آن است كه سودا را از آن جذب مى كند و كيسه صفرا را و كليه مواد آبى را، و مثانه با قبول آب از كليه در خدمت آن است و سپس آن را از مجراى ادرار بيرون مى كند، و رگها با رساندن خون به ساير بدن در خدمت كليه اند.
اعضاى ظاهرى
سپس دستها را آفريده و آنها را كشيده تا به مفصلها برسند. كف دست را پهن ساخته و پنج انگشت برآورده و هر انگشتى را به سد بند تقسيم نموده ، چهار انگشت را يك سو و شست را در طرف ديگر قرار داده تا بتواند بر همه انگشتان بگردد. و اگر همه گذشتگان و آيندگان گرد مى آمدند تا با انديشه هاى دقيق خود صورت ديگرى در شكل و قرار گرفتن انگشتان غير شكلى كه حال دارد از دورى شست و اختلاف در اندازه و ترتيب آنها در يك رديف ، در نظر آورند نمى توانستند، زيرا با همين ترتيب است كه دستها صلاحيت داد و ستد دارد، اگر بگشايدش طبقى مى شود كه هر چه خواست روى آن مى نهد، اگر آن را مشت كند وسيله اى مى شود براى زدن ، و اگر نيمه جمع كند ظرف آبخورى مى گردد، و اگر دست را باز و انگشتان را بهم بچسباند وسيله سوراخ كردن و دريدن مى گردد.
سپس بر سر انگشتان ناخن ها را آفريد تا هم زينت انگشتان باشد و هم تكيه گاهى از بيرون تا خم نشده و بريده نگردد، و نيز بتواند چيزهاى ريزى را كه به وسيله انگشتان نمى شود برداشت ، بردارد و بدنش را به وقت نياز بخاراند. همين ناخن كه ناچيزترين اعضاست اگر آدمى نمى داشت و خارشى در بدنش پديد مى آمد آدمى عاجزترين و ناتوان ترين آفريدگان مى بود و هيچ چيز نمى توانست براى خاراندن بدنش جاى آن را بگيرد. نيز دست را به سوى قسمتى كه مى خارد هدايت كرده كه بى آنكه نيازى به طلب داشته باشد، به طور خودكار حتى در حال خواب و غفلت بدان سو دراز مى گردد.
همه اينها را در نطفه اى كه در زهدان و در تاريكيهاى سه گانه قرار دارد آفريده است ، و اگر پرده برداشته شود و ديده بدان افتد مشاهده مى شود كه نقشه و صورتگرى به تدريج بر آن نطفه دست مى دهد، در حالى كه نه صورتگر ديده مى شود و نه ابزار او! آيا تا به حال صورتگر كارسازى را ديده اى كه با آنكه ابزارش به مصنوع نرسد و تماس حاصل نكند، در آن مصرف نمايد؟! وه ، چه پاك و منزه است خدا، چه والامقام و آشكار دليل است او!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.